برگ من ریخته است. خونم خسته و خاک تنم شورهزار است. امشب دنیای | کافه هدایت
برگ من ریخته است. خونم خسته و خاک تنم شورهزار است. امشب دنیای من تاریک است. میخواهم از خویشتنِ کوچک و زبونم نجات پیدا کنم اما نمیتوانم. پس کی رستگار خواهم شد و با خودم هماهنگ و بهسامان؟ از خودم به تنگ آمدهام.