این دنیا یک بازیگرخانه غریبی است. مثل خیمهشببازی یا بازی شطر | کافه هدایت
این دنیا یک بازیگرخانه غریبی است. مثل خیمهشببازی یا بازی شطرنج، همۀ کائنات روی صفحه گمان میکنند که آزادند. ولی یک دست نامرئی که گوئی متعلق به یک بچه است مدتی با ما تفریح میکند. ما را جابجا میکند، بعد دلش را میزند، دوباره این عروسکها یا مُهرهها را در صندوق فراموشی و نیستی میاندازد:
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند درین بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یکیک باز