از کتاب: «گفتو گو با صادق هدایت» نویسنده: یوسف یزدانی انتشارا | کافه هدایت
از کتاب: «گفتو گو با صادق هدایت» نویسنده: یوسف یزدانی انتشارات گیوا/ چاپ اول: 1397
پاریس 19 فروردین 1330 امروز مردی به نام صادق هدایت- که خشم یک ملت بود و قربانی همان ملت شد، در سن چهل و نه سالگی، در آپارتمان اجارهای خود، واقع در خیابان شامپییونه، آپارتمان شمارهی 37 مکرر، با گاز خودکشی کرد تا برای همیشه از شر خودش، از شر رجالهها، از شر زندگی و مافیهاش، از شر استبداد و خرافات مذهبی- که همهی عمر در حال مبارزه با آنها بود- رها شود. او مُرد! بیآن که نابود و فنا شده باشد. او حضور دارد. حضوری محسوس و تاثیرگذار، از خیلیهای بیخیلی- که بود و نبودشان تفاوت چنداني نمیکند و فقط ایجاد ترافیک و شلوغی کردهاند و تنها کاری که از دستشان برمیآید، قتل عام اندیشههای پیشرو و سازنده است. چهل و نه سال هرگز نمیتوانست و نمیتواند عمر زیادی تلقی گردد اما برای مردی که تمام عمر در اضطراب و استرس و التهاب و اغتشاشهای درونی و بیرونی زیسته و هر آن از درون در حالِ متلاشی شدن بوده- باید گفت بسیار زیاد و حتی بیش از اندازه بوده است و در این شکی نیست و هدایت بیدلیل و چرا نمیتوانست با چگونههای متفاوت و گاه متضاد کنار بیاید و با خود و جهانِ پیراموناش سازش کند. سرانجام روحِ بیقرار و جست و جوگر و خستهاش، پوسته را دراند و بیرحمانه قیام کرد بر علیه خود و در اوج خودستیزی آگاهانه، در ادامهی خزیدنهاش به درونِ پرآشوب خود، یک بار برای همیشه، خود را از چنگالهای پولادین زندگی رهاند تا مگر آرام گیرد و روز 27 فروردین ماه 1330، جسدش پس از توقفی کوتاه در مسجد پاریس، در گورستان «پرلاشز» به خاک سپرده میشود.