Get Mystery Box with random crypto!

سرشب از پای منقل تریاک که بلند شدم از دریچه ی اتاقم به بیرون ن | کافه هدایت

سرشب از پای منقل تریاک که بلند شدم از دریچه ی اتاقم به بیرون نگاه کردم،یک درخت سیاه با در دکان قصابی که تخته کرده بودند پیدا بود. حس می کردم همه چیز تهی و موقت است. آسمان سیاه و قیراندود مانند چادر کهنه ی سیاهی بود که بوسیله ی ستاره های بی شمار درخشان سوراخ سوراخ شده باشد،در همین وقت صدای اذان بلند شد. گویا زنی،شاید آن لکاته مشغول زاییدن بود،سر خشت رفته بود. من با خودم فکر کردم: اگر راست است هرکس یک ستاره روی آسمان دارد،ستاره ی من باید دور،تاریک و بی معنی باشد. شاید من اصلا ستاره ای نداشته ام.

#بوف_کور
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat