غمانگیزترین بخش ماجرا، رفتار فاتحانهای است که انقلابیون و تندورها از فردای فروکش نمودن اعتراضات خواهند نمود. آنچنان بر روی سنج و طبل و دُهل خواهند کوبید که اگر کسی نداند، تصور خواهد کرد که نظام پشت ارتش رایش سوم که ظرف چندماه کل اروپا را تسخیر کرده بود را بخاک رسانده است. کسی باور نمیکند که آنهمه غریو پیروزی از سوی نظامیان، شبه نظامیان، نیروهای انتظامی و لباس شخصیهای مُسلحی بود که در شلیک و زدن معترضین خیلی تابع و در گیرِ قید و بند و رعایتِ قوانین و مقررات نمیبودند. هیچکس از آنان بازخواست نمیکرد که چرا شلیک کردند و چرا زدند.در مقابل دختران، زنان و جوانانی که دست خالی بودند و غایتِ سلاحشان قلوه سنگهای کنار خیابانها بود.
« فاتحین» یکبار دیگر همان روایتهای گذشتهها را تکرار خواهند کرد. آنان نه زنان و مردان بیدفاع ایرانی را، بلکه آمریکای جهانخوار، صهیونیستها، سعودیها، غرب و ستون پنجم آنها را در ایران شکست داده و توطئههای آنان را نقش بر آب کرده بودند.
اما ایکاش «فاتحین»، بعد از پایان هفت شبان و هفت روز جشن و چراغانی، این پرسش ساده را هم از خود میکردند که زنان، دانشجویان، جوانان، نسلهای بعد از انقلاب، دهۀ هشتادیها و تحصیلکردههای ما را چه میشود که اینسان از ما رویگردان شدهاند؟ آیا در جوامع دیگر هم اینگونه است؟