2022-04-26 20:22:06
علما و بزرگان منطقه لیلاخ
بابا حسن جان باشماخ :
نام کامل ایشان بابا حسن جان ابن تاج الدین از اولاد عبدالقادرگیلانی در عراق بوده که از نوادگان امام حسن مجتبی می باشد.
در این خصوص یک بیت شعر نیز در باب حسن جان سروده شده است...
حسن جان ز نسل حسن مجتبی است
که بابش علی و جدش مصطفی است
طبق روایتی که به گفته خیلی از ریش سفیدان باشماق نقل شده است ، که حسن جان خوابی می بیند که در آن خواب پیغمبر (ص) به دیدارش می آید و پیامبر او را به کوچ امر می کند.
حسن جان به بابت این خواب تصمیم به مهاجرت گرفته و به ایران می آید.
بابا حسن جان در راه سفر به ایران به کردستان می رسد که در راه با خود رفیقان و همراهانی داشته است که بعد از مهاجرت به کردستان در منطقه لیلاخ
ایشان در نزدیکی دهگلان در روستای سیس امروزی سکنا می گزیند.
بعد از چند سال ماندن در سیس عده ای از اهالی باشماق برای مراسم تدفین به سیس می آیند. حسین جان با دیدن مردم باشماق به یاد خواب خود می افتد ، زیرا مردمانی که در خواب دیده بود شباهت زیادی به این مردم داشتند ، در نتیجه تصمیم می گیرد با آنان به باشماق برود ، بعد از رفتن به باشماق و دیدن مناظر و طبیعت آبادی که باز هم شباهت زیادی به مکانی داشت که در خواب دیده بود ، مطمئن می شود این همان جایی است که پیامبر اسلام در خواب او را امر به رفتن به آنجا کرده بود.
اطلاعاتی در مورد آمار جمعیت باشماق قبل از آمدن حسن جان در دسترس نیست.
بعضی ها نیز اعتقاد دارند که اولین بنا توسط خود حسن جان بنا شده و قبل از آن مردم چادر نشین بوده اند.
زندگی حسن جان درست مقارن با سلطنت شاه اسمائیل صفوی بوده و 500 سال پیش بر میگردد.
حسن جان از آنجا که عارف بزرگ و خدا شناسی بوده است و به گواهی به علم غیب واقف بوده است.
خیلی از مردم اطراف و حتی اقسا نقاط ایران برای درمان بیماری های لا علاج و کسب فیض از این عارف به نزد او می آمدند.
اولین ارتباط حسن جان با حکومت مرکزی:
شاه اسمائیل صفوی دختری داشته است که دارای بیماری خاصی بوده است که موجب غش کردنش در بعضی از مواقع می شده است و سال ها از این بابت رنج می برده است و در این راستا برای درمان دختر خود به اکثر طبیبان نامدار آن زمان رجوع کرده بود ولی بهبودی حاصل نشد.
شاه اسمائیل با شنیدن خبر وجود طبیبی عارف در مکانی به نام باشماق شانس خود را یک بار دیگر برای درمان دختر خود می آزماید و به کردستان سفر می کند و به خدمت حسن جان در باشماق می آید تا شاید او مشکلش را حل کند.
نکته قابل توجه و دلیل بر اثبات علم حسن جان این بوده که هنگامی که شاه اسمائیل با دختر ، وزیر و همراهان خود به خدمت حسن جان می آیند ، حسن جان قبل از اینکه آنها خود را معرفی کنند و یا حتی آنها درخواست شان را بگویند ، نام آنها ، سمت و حتی درخواستی را که دارند را پیش از آنکه شاه با او سخنی را آغار کند می گوید و شاه از این بابت شگفت زده می شود و به نیروی او ایمان می آورد ، در نتیجه پس از دو روز ماندن شاه و همراهانش ، دختر شاه را درمان می کند.
بعد از اینکه حسن جان دختر شاه را درمان می کند ، شاه نیز به حسن جان قول می دهد که هر آنچه که او طلب کند به او بدهد ، حسن جان در ابتدا هیچ پاداش یا حق الزحمه ایی از شاه تقاضا نکرد.
سر انجام شاه در عوض درمان دخترش تمام اراضی باشماق را که الان علاوه بر اراضی خود باشماق شامل روستاهای جوانمرد آباد و علی آباد و قادرمرز و قاملو ... می شود را در سندی به اسم باشماق زده و ثبت می کند.
حسن جان از این کار شاه خوشحال و استقبال می کند با این حال فکر نکنم(نویسنده)حسن جان اهمیت ان سند را دانسته باشد ولی از آنجا که شاه یک فرد روشنفکر بوده است اهمیت آن را دانسته و برای همین برای جبران کار او تصمیم به این امر می نماید و در این سند امضای خود شاه و حسن جان نیز بوده است.
این سند نزد اهالی باشماق خیلی قدر و منزلت داشته است ، چه بخاطر ارزش مادی آن و چه بخاطر توجه شاه یک مملکت به روستایی کوچکی همچون باشماق ، به همین خاطر این سند بعد از فوت حسن جان نزد ریش سفیدان و بزرگان آبادی دست به دست و سینه به سینه و نسل به نسل حفظ می شده است ، زیرا علاوه بر اهمیت های ذکره شده اهمیت تاریخی نیز پیدا کرده بود.
تا اینکه پس از سال ها به دست یکی از بزرگان آبادی می رسد و از آن تاریخ به بعد به دلایل نامعلومی مفقود می شود و تا به امروز از آن سند تاریخی که خود نشان از قدمت تاریخی و هویتی باشماق بوده است خبری در دسترس نیست.
https://t.me/saeed_abad
مێژووی ناوچەی بان لەیلاخ
1.3K viewsedited 17:22