2022-06-18 20:35:56
رهبر تراشی برای تدوام سلطه
آیدین ترکمن
این روزها که پهلویستها ظاهراً دوباره جان تازهای گرفتهاند و از ضرورت سرکوب حداکثری و کنارگذاشتن انتخابات و پیشبرد توسعهی اقتصادی دولتِمرکزیمحور در فردای براندازی حرف میزنند بد نیست به پیشینهی این نگاههای فاشیستی و استبدادی نیز اشاره کرد.
پیش از این فعالان توییتری، چهرههای مشروطهخواه و البته فاشیستی چون ملکالشعرای بهار، احمد کسروی، سیدحسن تقیزاده، مشفق کاظمی، عباس اقبال و دیگران در راستای ترویج این رویکردهای سرکوبگرانه قلمفرسایی کردهاند.
حالا که به نظر دوباره در حال تکرار تاریخ هستیم بد نیست نگاهی بیاندازیم به نگاه چهرههای پیشگفته دربارهی وحدت ملی، تمامیت ارضی، دولت مرکزی و زبان فارسی.
برای این منظور در ادامه برخی از گفتاوردها را از کتاب شاهرخ مسکوب تحت عنوان داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع (۱۳۷۳) نقل میکنم:
علامهی قزوینی نخستین کسی از ایرانیان بود که روش تحقیقات اروپایی و خاورشناسان را در پژوهشهای خود به کار برد. او نگران سرنوشت ملی زبان و نقشی است که فارسی به عنوان تکیهگاه و نگهدارندهی ملیت ما به عهده دارد.
عباس اقبال نیز در همین ارتباط چنین مینویسد: باید بگویم که نویسندهی این مقاله هیچگونه ارادتی به عرب ندارد اما از آنجا که زبان خالص در هیچ جا وجود ندارد زبان ما با وجود واژههای عربی پس از هزار سال گرانبهاترین یادگارهای اجداد ما و مابهالامتیاز شخصیت و قومیت ملت ایران است.
در برابر تاریخنگاران/ادیبان سنتگرای همان عصر، کسروی سنتشکن از زبان تاریخ فرهنگ و ملیت ایرانی استنباط و دریافت دیگری دارد. ولی او نیز مانند مخالفانش زبان فارسی را خدمتگزار ملیت میشناسد. باری زبان مانند کشور است و کسروی خواستار استقلال زبان فارسی است برای استقلال کشور.
او راههایی پیشنهاد میکند اما نخستین همهی آنها راهی تاریخی، بازگشت به گذشته است، بازگشت به کتابهای ناصرخسرو ... رویآوردن به تاریخ زبان به قصد پاکساختن و ساماندادن به زبان برای ساماندادن به کشور.
کسروی خواستار یک دولت سراسری متمرکز است و در فرهنگ ملی نیز جایی برای زبانها و گویشهای دیگر بجز فارسی نمیبیند: «این زبانها و نیمزبانها که در ایران است باید از میان برود. در یک توده تا میتوان باید جداییها را کم گردانید.
در میانهی آن دو دانشمند سنتگرا و سنتشکن، محمدعلی فروغی جای دارد که او نیز زبان فارسی را چون گوهر هویت ما برای نگهداری و پایداری ملیت ایرانی از هر چیز دیگر ضروریتر میداند.
ملکالشعراء بهار میگوید: معتقد شدم که باید حکومت مقتدری به روی کار آید، باید دولت مرکزی را قوت بخشید باید مرکز ثقل برای کشور تشکیل داد، همواره در صفحات جریدهی نوبهار آرزوی پیداشدن مردی که همت کرده ملت را از این منجلاب بیرون آورد پرورده میشد.
دیکتاتور یا یک حکومت قوی یا هر چه ... در این فکر من تنها نبودم این فکر طبقهی با فکر و آشنا به وضعیات آن روز بود. همه این را میخواستند تا آنکه رضاخان پهلوی پیدا شد و من به مرد تازهرسیده و شجاع و پرطاقت اعتقادی شدید پیدا کردم.
بهار همچنین دربارهی وثوقالدوله مینویسد: باید زمام کار را طوری به دست میگرفت که با توپ هم نشود از او پس گرفت. رئیس دولت ما نخواست یا جرات نکرد طرز کار آتاتورک یا موسولینی را پیش گیرد و این کار بعدها صورت گرفت ولی به دست عدهای قزاق نه به دست عدهای عالم و آزادیخواه.
تقیزاده در مجلهی آینده میگوید «امنیت عمومی و قدرت قاهر مرکزی دولت در اکناف مملکت از دور و نزدیک و از ریشهبرانداختن ملوکالطوایف، بزرگترین و مهمترین قدمی است که این مملکت به سوی استقلال و تشکیل حقیقی دولت برمیدارد و این فقره شرط اساسی وحدت ملی نیز هست.»
مشفق کاظمی نویسندهی تهران مخوف نیزمانند بهار از موسولینی نام میبرد و روش حکومت او را میپسندد و برای ایران خواستار فرمانفرمای مطلقی است که علم و عمل را توامان دارا بوده خاتمه به وضعیت فعلی داده ترتیب زندگانی شیرین برای آتیه بدهد.
#من_هم_مزاریاں #راجی_جهد #راجی_تپاکی_گل #دولت_ملی_بلوچستان #بلوچستان_دیمروی_وتواجهی_وتمستری
https://t.me/SahabBalochistan/55230
616 views17:35