2022-02-16 00:50:10
شهید هاشم اعتمادی
رزمندگان عاشقانه به او انس داشتند چرا که از هر فرصتی استفاده می کرد و با جوانان رزمنده همراه میشد و خارج از فضای جبه ها با مردم هم سخن می شد و آنها را به تقویت جبههها تشویق و ترغیب می کرد .
با سرکشی از خانواده شهداء و اسراء آنها را تسلی و دلداری می داد.
شهید هاشم اعتمادی بسیار خوش اخلاق بود و تا احساس می کرد نیروها خسته شده اند با شوخی آنها را دلگرم می کرد. خلاصه او نوری بود از انوار الهی که به خدای خویش پیوست و به مقامی نائل گشت که شایسته او و صالحان همچون او می باشند.
در تمام مدت جنگ کمتر زمانی به خانه میرفت و دائماً در جبههها حضور داشت، پس از پایان عملیات کربلای ۴ جهت دیدار با خانواده به شیراز آمد. با خانواده و همسر و پدر و مادر خود خداحافظی کرد و عروج عاشقانه خود را اغاز نمود و در ۱۳۶۵/۱۰/۲۴ به همراه شهید «غیبی» به ندای دوست لبیک گفت.
پدرش در این رابطه می گوید:
در لحظه های آخر به سراغ هاشم رفتم قبل از اینکه با او روبرو شوم دیدم با همسر و دخترش خداحافظی
میکند و این اولین و آخرین بار بود که لباس نو و جذاب به تن او دیدم چهره اش حالتی خاص داشت، نورانی و زیبا. دخترش برایش دست تکان می داد و نگاه ها را از یکدیگر جدا نمی ساختند. انگار می دانستند که یکدیگر را نخواهند دید.
نخست دست هاشم ترکش خورد دوستانش اصرار کردند که جهت مداوا به عقب برگردد ولی آن شب شب موعود بود او به عباس علمدار کربلا اقتدا کرده بود . چشمان زیبایش هدف تیر قرار گرفت و در كنار محبوبش حضرت ابا عبدالله الحسين (ع)به دیدار رب العالمین شتافت
فرازي از وصیت نامه شهيد
اکنون که دست بر قلم برده ام و به نوشتن اولین و آخرین یادگار خود اقدام می کنم، می دانم که ممکن است دیگر در دنیا نباشم، با وجود اینکه می دانم این دنیا دوست داشتنی و زیباست. این مطلب را تا کنون دریافته ام که زیبایی دنیا چون کفی است و همچون سرابی است فریبنده و آخرت زیبا تر گرچه این دنیا زیباست لیکن ماندنی نیست. آنچه می ماند آخرت است و زندگانی در آن سراست.
اشکهای شوق همچون باران بهاری از دیدگانم روان است و این دعاها در لبانم زمزمه می شود که «اللهم ارزقنی توفیق الشهادۀ فی سبیلك»
https://telegram.me/sahhebdelan
70 views21:50