شده است شهره شهر خود، سر هر محله و برزنی همه دیدهاند و شنیدهاند، که نشسته رو به نجف زنی زنِ رو سیاه شکستهای، زنِ بیکسی، زنِ خستهای شبِ گریه است و نشسته است، به امید طلعت روشنی به امید یک سفرِ نجف، شده از زیادی غم تلف به کدام در بزند دلش، به هوای با تو نشستنی؟ پدر آمده است به دیدنم، که یتیم کوفه منم، منم و طنین هر قدمش شدهاست، ضربان شعر مطنطنی من و ذوالفقار خَمت پدر، من و عشق محترمت پدر سر من به غیر غمت پدر نشود مجاور دامنی من و رزق شُرب علی الدوام، من و یک نگاه تو، والسلام نشده است تا نفسم تمام، ببرم به راحت مأمنی تو وجود محضی و من عدم، که خدا تویی، به خدا قسم شده عشق تو همه هستیام، تو که ای که بی من و با منی؟ #سیده_تکتم_حسینی 49 views06:58