در جهشی به مراتب بالاترِ جوگیری، چند روز پیش نوشتم که:« فکر کن | نابِْ هنگامانه جات
در جهشی به مراتب بالاترِ جوگیری، چند روز پیش نوشتم که:« فکر کنم دیگر میتوانم شروع کنم.»
از روز مذکور تا امروز نیز آرامش فکر که نه اما اندیشهی یافتن راهش بر من حادث شده. قدری آرامتر هم البته شدهام. سبب چیست؟ پیدا شدن حالت اطمینان به این عبارتِ احتمالا بدیهی:
«پرسشهای ما از باورهای ما برمیخیزند. »
یکی نیست بگوید مگر آن پیر فرزانه نگفت:
"You start from wherever you are, already knowing much about the world."
به هر حال.
اصلا چیزی هم حل نشده است ها. فقط اسباب بیقراری کمرنگ شدهاند. شاید هم چیزی شده. مهم نیست به هرحال. این اطمینان به ناحق هم که باشد طاقت از بین رفتن اش را ندارم. حداقل تا مدتی.
شیرینی این اطمینان آنقدر بود که با شوری انقلابی فکر کنم که حالا باید اول کدام خرابه از خرابهها را اصلاح کنم.
اینجا را دوست دارم. امیدوارم چندی طول بکشد این دوست داشتن.