Get Mystery Box with random crypto!

در یک مهمانی عروسی بودیم ، آن طرف سالن ،پیرمردی تنها نشسته بود | 📚سرای ادب(دکتر الیاسی پور)📚

در یک مهمانی عروسی بودیم ، آن طرف سالن ،پیرمردی تنها نشسته بود ، با یادم آمد آقای صادقی بود معلم چندین سال قبلم .
پیشش رفتم سلام کردم و خودم را معرفی کردم ، به جا نیاورد .
گفتم آقای صادقی چطور مرا به یاد نمی آوردید ؟ من فلانی هستم ،بادتان می آید در کلاس برای پیدا کردن ساعتی که دزدیده شده بود ، همه را به خط کردید و جیبشان را گشتید ، آن ساعت را من دزدیده بودم و شما در کمال بزرگواری ساعت را از جیب من در آوردید و به روی من نیاوردید و هیچ کس خبر دار نشد ؟
گفت بله ماجرا را خوب به یاد دارم اما شما را نه ، چون در آن لحظه من هم چشمم را بسته بودم تا قیافه ها را نبینم .
قدر دان معلمان بزرگ باشیم
@sara_ye_adab