Get Mystery Box with random crypto!

📚سرای ادب(دکتر الیاسی پور)📚

لوگوی کانال تلگرام sara_ye_adab — 📚سرای ادب(دکتر الیاسی پور)📚 س
لوگوی کانال تلگرام sara_ye_adab — 📚سرای ادب(دکتر الیاسی پور)📚
آدرس کانال: @sara_ye_adab
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 372
توضیحات از کانال

ادبی- آموزشی - اطلاع رسانی

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2020-04-19 11:30:29 حکایات مثنوی

حکایت فیل و کوران


یکی از حکایت های مولانا، حکایتی است از شناخت حضرت حق در بین ما آدمیان. هرکس با نگاهی او را می بیند. یکی با عقل می جوید او را یکی با چشم و یکی با دل و همه چون صیقل دهند روح را، روشن کنند دل را بینند او را . و باور خواهند داشت که خدا یکی است و همه راه مقصود پیموده اند. اما در طی طریق، هر کس تصویر و تصوری دارد در خیال خود از او که حقیقت مطلق است. مولانا این پیر جان آگاه بلخ در قالب داستانی بسیار لطیف و شیرین این اختلاف نظر را بازگوکرده است.

داستان از این قرار است:

شهری بود که مردمش اصلاً فیل ندیده بودند، از هند فیلی آوردند و به خانه تاریکی بردند و مردم را به تماشای آن دعوت کردند. مردم در تاریکی نمی توانستند فیل را با چشم ببینید. ناچار بودند با دست آن را لمس کنند. کسی که دستش به خرطوم فیل رسید. گفت: فیل مانند یک ناودان بزرگ است.


دیگری که گوش فیل را با دست گرفت گفت: فیل مثل بادبزن است. یکی بر پای فیل دست کشید و گفت: فیل مثل ستون است و شخصی دیگر پشت فیل را با دست لمس کرد و فکر کرد که فیل مانند تختخواب است. آنها وقتی نام فیل را می شنیدند هر کدام گمان میکردند که فیل همان است که تصور کرده اند. فهم و تصور آنها از فیل مختلف و سخنانشان نیز متفاوت بود.


خلاصه ای از شعر این حکایت (از مولوی) :


فیل اندر خانه ی تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکی اش کف می بسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن بر او چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن می کرد هرجا می شنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همه او دسترس


@sara_ye_adab
1.0K viewsedited  08:30
باز کردن / نظر دهید
2020-04-19 11:23:30 گلی از گلستان

حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است؟ گفت آن که را سخاوتست به شجاعت حاجت نیست.


گلستان سعدی

@sara_ye_adab
786 viewsedited  08:23
باز کردن / نظر دهید
2020-04-10 16:06:09 کلاس ادبیات (دکتر الیاسی پور)
این کانال به بررسی مسایل آموزشی دروس ادبیات فارسی می پردازد

لینک اشتراک‌، به اشتراک بگذارید
https://t.me/dars_e_farsi
332 views13:06
باز کردن / نظر دهید
2020-04-09 12:19:34
گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه
گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه

هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست
خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه

تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا
دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه

دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز
با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه

قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان
بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه

گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی
آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه

*استاد شهریار*


@sara_ye_adab
974 views09:19
باز کردن / نظر دهید
2020-04-03 11:06:59
در سال 1322 نیز نوروز ایرانی ها به دلیل بماری تیفوس خراب شد

@sara_ye_adab
1.0K views08:06
باز کردن / نظر دهید
2020-04-03 09:26:08 حکایت مرد گل خوار و عطار قند فروش از مثنوی مولانا

فردی دچار بیماری گِل خواری بود و چون چشمش به گِل می افتاد، اراده اش سست می شد و شروع به خوردن آن می نمود. وی روزی برای خریدن قند به دکان عطاری رفت. عطار در دکان سنگِ ترازو نداشت و از گِل سرشوی برای وزن کشی استفاده می کرد.
عطار به مرد گفت: من از گِل به عنوان سنگِ ترازو استفاده می کنم. برای تو مشکلی نیست؟
مرد گفت: من قند می خواهم و برایم فرق نمی کند از چه چیزی برای وزن کشی استفاده کنی.در همین هنگام مرد در دل خود می گفت: چه بهتر از این! سنگ به چه دردی می خورد برای من گِل از طلا با ارزش تر است. اگر سنگ نداری و گِل به جای آن می گذاری باعث خوشحالی من است.
عطار به جای سنگ در یک کفه ی ترازو، گِل گذاشت و برای شکستن قند به انتهای مغازه رفت. در همین اثنا، مرد گِل خوار دزدکی شروع به خوردن از گِلی که در کفه ی ترازو بود کرد. او تند تند می خورد و می ترسید مبادا عطار متوجه ماجرا شود.
عطار زیرچشمی متوجه ی گل خوردن مشتری شد ولی به روی خودش نیاورد. بلکه به بهانه پیدا کردن تیشه قند شکنی خود را معطل می کرد.عطار در دل خود می گفت: تا می توانی از آن گل بخور. چون هر چقدر از آن می دزدی در واقع از خودت می دزدی! تو بخاطر حماقتت می ترسی که من متوجه دزدیت بشوم. در حالیکه من از این می ترسم که تو کمتر گل بخوری! تا می توانی گل بخور. تو فکر می کنی من احمق هستم؟، نه!، این طور نیست. بلکه هنگامی که در پایان کار، مقدار قندت را دیدی، خواهی فهمید که چه کسی احمق و چه کسی عاقل است!

این داستان یکی از حکایت های زیبای مولانا در مثنوی معنوی است. مولانا با ظرافتی ستودنی گل را به مال دنیا و قند را به بهای واقعی زندگی آدمی تشبیه می کند. در نظر او آنان که بگمان زرنگ بودن تنها در پی رنگ و لعاب دنیا هستند همانند آن شخص گِل خواری هستند که پی در پی از کفه ترازوی خود می دزدد که در عوض از وزن آنچه در مقابل دریافت می کند، کاسته می شود.

@sara_ye_adab
1.3K viewsedited  06:26
باز کردن / نظر دهید
2020-04-01 09:03:37 نحوست سیزده در ایران و جهان
در زمان ایرانیان باستان، عمر جهان هستی را ۱۲ هزار سال می دانستند، از همین رو عدد ۱۳ به عنوان نمادی نو و شروع دورانی جدید مطرح بوده است. دلیل اینکه نوروز را ۱۲ روز را جشن می گرفتند، و حسن ختامش که روز سیزدهم در طبیعت می گذراندند همین بوده است آنها می خواستند که آخر روز تعطیلات خود را در طبیعت باشند و شروعی دوباره را برای سال جدید داشته باشند. به نقل از یکی از پژوهشگران ایرانی استاد وزیری این باور که می گویند ۱۳ عدد نحسی است از کشورهای غربی وارد سرزمین ایران شده است. او همچنین گفته است که این عدد در فرهنگ ایرانی بر می گیرد به ماجرای آرش کمانگیر که در روز سیزدهم روی داد، از آنجایی که در این روز گسترش سرزمین ایزدان و رهایی از تورانیان به وسیله تیر آرش صورت می گیرد، روز سیزدهم را “تیر روز” می نامند، یعنی “ایزد تیشتر”. به غیر از این موارد در تقویم مایا عدد ۱۳ خوش یمن محسوب می شود. در این تقویم عدد ۱۳ به مفهوم خیز، حرکت به جلو و پیشرفت تعبیر می شود. اما با گذر زمان این اعتقاد زیبا جایگاه خود را از دست داد. عدد ۱۳ در کتاب های تاریخی دوران اسلامی به عدد سعد تعبیر شده و تبدیل به عددی نحس شده است.

عده ای از محققان بر این باور هستند که بدیمن بودن عدد ۱۳ از عالم مسیحیت به زرتشتیان و بعد از آن به سمت مسلمانان سرایت کرده است. چرا در زمان مسیح شخصی به نام یهودای اسخریوطی که یکی از دوازده حواریون مسیح بوده، نقشه شومی را برای تسلیم نمودن حضرت مسیح در برابر مخالفانش کشیده بود. مسیحیان به این باور رسیدن که با سیزده نفره شدن جمعشان مسیح گرفتار و به پای دار رفت. از همین رو آنان عدد ۱۳ را نحس می دانستند. و همین موضوع نسل در نسل تا اکنون ادامه پیدا کرده است.
دلیل دیگری که وجود دارد برای این موضوع از بین رفتن قوم نوح در روز سیزدهم ماه بوده است که مجدد بر بدیمنی این تاکید شده است
@sara_ye_adab
3.1K viewsedited  06:03
باز کردن / نظر دهید
2020-03-28 18:33:13
عید خود را چگونه گذراندید؟
1.1K views15:33
باز کردن / نظر دهید
2020-03-27 18:59:00 حکایت زیبا

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: آری من مسلمانم.جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا...

 پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند!

جوان با اشاره... به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد... پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند! پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.

 جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟ افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند،

 پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود...!


@sara_ye_adab
931 viewsedited  15:59
باز کردن / نظر دهید
2020-03-24 10:22:17 هر روز یک کتاب

معرفی و خلاصه و نقد رمان دن کیشوت اثر سروانتس

@sara_ye_adab
781 views07:22
باز کردن / نظر دهید