در گذشته سانسور #پستان
و اکنون سانسور #سینه
وقتی رئیس دست رد به *«چیزم»* زد
#لیلی_گلستان در گفتگو با ایسنا گفته:
برای ممیزی یک کتابم برای عبارت *«دست رد بر سینهاش زد...»* اصلاحیه آمد که این را بردارید و به جای «سینه» «چیز» دیگری بگذارید.
بر این اساس، متن اصلاح شده یک مجموعه داستان ایرانی را که بعد از اصلاح و ممیزی در صف انتشار است، در ادامه میخوانید:
نکته: نویسنده برای پیشگیری از هرگونه شائبه به جای کلمه «سینه» از «چیز» استفاده کرده است.
وقتی رئیس دست رد به «چیزم» زد و با وام موافقت نکرد، راهی خونه شدم. غم سنگینی توی «چیزم» حس میکردم و احساس میکردم دنیا به آخر رسیده. تا غروب توی کوچهها گشت زدم و دست آخر، شب با بچهها رفتیم هیئت «چیز» زنی. یه کم خالی شدم.
صبح وقتی از خواب بیدار شدم کمی خس خس «چیز» داشتم؛ فکر کنم «چیز پهلو» کردم ! یه پرنده لب پنجره نشسته و به من زل زده بود انگار داشت میگفت: دوباره برو پیش رئیست و «چیزتو» سپر کن و بگو این وام حق منه......
بعد پر زد و رفت «چیز کش» آفتاب... قلبم به تپش افتاده بود و حس میکردم امید توی قفسه «چیزم» جریان پیدا کرده... راه افتادم و با خودم گفتم اولین جملهای که به رئیس میگم باید این باشه: آقای رئیس ! برادر عزیز ! ما خودمون *چیز سوختهایم* ، چرا ما رو تحویل نمیگیری ؟
برای این که دچار استرس نشم، سر راه یه شربت «چیز» خریدم و با آب معدنی خوردم و راه افتادم. به اداره که رسیدم رفتم دفتر رئیس. «چیزمو» صاف کردم و گفتم: چند دقیقه با رئیس کار دارم. میخوام با ایشون «چیز» به «چیز» حرف بزنم، مرد و مردونه.
داخل شدم. رئیس «چیز» دیوار وایستاده بود و داشت خیابون رو نگاه می کرد. هنوز سلام نداده بودم که گفت: اگه میخوای سنگ این جماعت تازه به دوران رسیده رو به «چیزت» بزنی، بهتره برگردی پشت میزت !
«چیزمو» صاف کردم و گفتم: نخیر قربان بنده برای عرض دیروزی دوباره مزاحم شدم.
احساس کردم رئیس زیاد حالش خوب نیست و کمی شنگوله !
ته مانده شربت «چیز» رو درآوردم و دادم بهش و گفتم: مرهم «چیز درده» از هر نوعش خوشش اومد. لبخندی زد و گفت: تو هم کارمند خوبی هستیها.
گفتم: ما «چیز چاک» شمائیم. بعد هم دستم رو گذاشتم روی «چیزم» به نشانه احترام. گفت: خب حالا چی میخوای ؟
رئیس که شربت «چیز» رو خورده بود و درد «چیزش» بهتر شده بود، گفت: «چیزم» مالامال درد است ! ای دریغا مرهمی