بوسههای خونین بر روی چشمانی سرد. چه رنگی بودند؟ آبی؟ نمیدانم! | My Whole Universe...
بوسههای خونین بر روی چشمانی سرد. چه رنگی بودند؟ آبی؟ نمیدانم! شاید هم بنفش! لبهایم داغ بود. گفتم چشمانت را ببند! بوسیدمش، مژههای بلند و فِرَش را حس کردم. گفت فشارت افتاده؟ گفتم چطور؟! گفت آخر سرمای لبانت اشک چشمانم را خشک کرد!