Get Mystery Box with random crypto!

کانال حرف دل(سرنوشت)

لوگوی کانال تلگرام sarneveshtchanel — کانال حرف دل(سرنوشت) ک
لوگوی کانال تلگرام sarneveshtchanel — کانال حرف دل(سرنوشت)
آدرس کانال: @sarneveshtchanel
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 5
توضیحات از کانال

کانال سرنوشت
خاص‌ترین و زیبا‌ترین نوشته‌های عاشقانه
نویسنده عضو انجمن رمانهای عاشقانه
@romanhayeasheghane
اینجا متنایی رو می‌خونی که اشک‌تو در میارن
(هر گونه کپی‌برداری پیگرد قانونی)

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2021-06-09 11:45:15
89 views08:45
باز کردن / نظر دهید
2021-06-09 00:37:12

گاهـے غـمے ڪهـنـه و گاهـے تـازه دارد
هـر ڪـس درونِ سیـنـه، آهـے تازه دارد

دیگر پلنـگ از ڪـوه هـا، بـالا نمے رفـت
شـایـد ڪـه قصدِ صیدِ مـاهے تـازه دارد

هـر ڪس ڪـه خـالے ڪرد پشتت را، یقیناً
گرم است پشتش ، تڪیه گاهے تازه دارد

از چـالـه بیرون مے روے، غـافل از آن ڪه
پشتِ سرِ هـر چـالـه، چـاهے تـازه دارد

آه اے خـدا...! از امتـحانت دست بـردار!
هـر امتحـانـت، روسیــاهـے تـازه دارد

راهۍبه جز بن بست پیشِ رویمان نیست
پس خوش بـه حالِ آنڪه راهے تازه دارد

بـر چشـم بگـذار عینـڪِ بـدبینـے ات را
دنیــا نیــازے بــه نگـاهـے تــازه دارد

#مهدی_مهدی_زاده
70 views21:37
باز کردن / نظر دهید
2021-06-08 23:09:14 دلبری دل بسته بود اما دلش با ما نبود
قلب سردی بود درجان دلش گرما نبود
.
یکدلیها مینمود و ادعایی داشت،لیک
یک دلی ها بود ، اما با دلم اصلا نبود
.
تک زلیخایی که با یوسف ترین عاشقم،
پیرهن ها میدرید اما دلش ،شیدا نبود
.
آه ،واویلا دلم را سخت مجنون کرده بود
گر چه لیلا بود ، اما ، آه ه ه واویلا نبود
.
چشم او دریایی و چشم و دلم دریاترین
در قیاس اشک هایم وسعت دریا نبود
.
هفت شهر عشق را در طالعم گشتم، ولی
حیف در پسکوچه تقدیر من پیدا نبود
.
آه ای غم‌ های زرد و خشک ایام خزان ؟
درد و داغ هیچ عشقی این قدر یلدا نبود
56 views20:09
باز کردن / نظر دهید
2021-06-08 22:53:30 اولین باری که دیدمش، دقیقا مطمئن نبودم که دوستش دارم.
اولین باری که دلم خواست کسی رو بغل کنم، فهمیدم عاشقش شدم.
گاهی وقتها زندگی خلاصه می‌شه بین سلام اول و خداحافظی آخر.
به خودم که اومدم، هنوزم هر بیست و چهار ساعت می‌شد یه شبانه روز.
هنوزم هفته، هفت روز داشت و به هر دوازده ماه می‌گفتند یه سال.
به خودم که اومدم، دیگه خودم نبودم.
بعد از اون انگار، روزا کوتاه‌تر شده بود و دلِ آسمون بیشتر می‌گرفت.
بعد از اون چاه تنهاییم عمیق‌تر شده بود و هر شب بارون میومد.
انگار فقط اومده بود که بفهمم، روزای بعد از اون، اسمش «زندگی» نیست...

#پویا_جمشیدی
55 views19:53
باز کردن / نظر دهید