انسان همیشه خود را تنها، ناایمن و کمینشده میبیند، بر لبِ پرت | سرو سخنگو (دکتر اسلامی نُدوشن)
انسان همیشه خود را تنها، ناایمن و کمینشده میبیند، بر لبِ پرتگاه: «شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل!» پس جمع، که در آن همدردیِ مشترک و چشمداشتِ همراهی است، چارهی کار میگردد؛ چارهای نه چندان اطمینانبخش، ولی راهی بهتر از آن در پیشِ چشم نیست.