اگر بیان آزاد نباشد، چگونه مردم فکرِ خود را به پویش آورند؟ ذ | سرو سخنگو (دکتر اسلامی نُدوشن)
اگر بیان آزاد نباشد، چگونه مردم فکرِ خود را به پویش آورند؟ ذهن برای باروَر شدن احتیاج به مهمیزهای مختلف دارد، یکی از آنها روبهرو شدن با اندیشهی معارض است که تنها در یک اجتماعِ زباندار تحقّق مییابد. در زمانهای گذشته موضوع به پیچیدگیِ امروز نبود؛ چه، وجدانِ همگان در مسیر شناخته شدهی کم و بیش تغییر ناپذیری سِیر میکرد، و یک سلسله اعتقادهای پابرجای مذهبی و فرهنگی به آن شکل بخشیده بود، و بدین گونه دستگاه اداره کننده تا حدّی خیالش راحت بود که ارتباطِ او با وجدانِ جامعه قطع نیست. امروز مسئلههای تازهای در کار است، سیاست در متنِ زندگیِ مردم راه یافته است. رادیو و تلویزیون، حتّی در دوردستترین نقطهها «شنوندگان و تماشاگرانِ عزیز» را با حرف و حدیثهای سیاسی انس دادهاند، غافل از آنکه شاید روزی برسد که شنونده خود تبدیل به گوینده شود و تماشاگر تبدیل به جوینده و نیز احیاناً عزیز تبدیل به ناعزیز! نتیجه آنکه ما امروز، بخصوص در دنیای سوم، با یک جامعهی برافروختهی سیاسی روبهرو هستیم، البتّه این نه بدان معناست که همهی مردم دیدِ روشن پیدا کردهاند، و نه بدان معنا که همه طلسم شدهی تبلیغاَند. در عین آنکه مقدار زیادی پراکندگی و تخدیرِ فکری هست، باز هم عدّهی نسبتاً زیادی یافت میشوند که شمّ قوی و حسّ ششمی بر سرِ مسایل به هم زدهاند، معمولاً همراه با روحِ طنز و ریشخند. از اینرو من گمان میکنم که اگر شایعهها و جوکهای سیاسیای که در میانِ مردم میگردد، جمع میشد، مجموعهی بسیار پُر معنایی تشکیل میداد، و خود یک منبعِ طُرفهی تاریخ معاصر قرار میگرفت.