2022-02-05 23:07:45
"به بهانه هک شدن صفحه"
من همان ماری هستم که از پونه بدم می آمد و دم در خانه ام سبز شد. چنان پونه چقری هم بود که جانم درآمد تا از ریشه درش آوردم. راستش همیشه زندگی ام را جوری پیش برده ام که خوشی یا ناخوشی ام در گرو نظر دیگران نباشد. یعنی برای خودم یک سری مقررات و چارچوب های اخلاقی در هر دو حوزه زندگی خصوصی و عمومی تعیین کرده ام (که زیاد هم سختگیرانه نیست و قابلیت انعطاف و به روزرسانی دارد) و هر از گاهی هم سری بهشان میزنم تا ببینم رعایتشان کرده ام یا نه؟ دیگر اهمیتی نمیدهم که دیگران درباره ام چه می گویند و چه فکر میکنند و عمیقا معتقدم که برای حفظ احترام و دوستی بایستی فاصله ها را رعایت کرد و نه پیگیر زبان آدم ها شد نه آنچه در ذهنشان می گذرد.
اما از قضای روزگار و به برکت جهان مدرن که علیرغم ادعای فردگرایی و احترام به حریم شخصی، انواع و اقسام روش ها را برای کاویدن زندگی مردم و آتو گرفتن پیش پای آدم ها (بخوانید هکرها) میگذارد، در چشم بر هم زدنی بخش مهمی از زندگی اجتماعی ام داشت بر باد میرفت. از همان سوراخی که اسمش را گذاشته اند "آبرو"؛ گزیده شدم و هیچ ردی جز سوزش جای زخم نبود تا بفهمم چطور و از کجا نیش خورده ام.
یک نوجوان هفده هجده ساله از یک شهر دورافتاده در ترکیه صفحه کاری ام را که نزدیک به ۱۲ هزار دنبال کننده دارد هک کرد و بعد شروع کرد به اخاذی و وقتی مقاومت من را دید با انتشار یک عکس مستهجن سعی کرد وادارم کند باج بدهم. عکسی که تنها با یک کلیک از یکی از میلیون ها سایت مستهجن دانلود کرده بود و بعد بدون ذره ای تردید و درنگ، در یک صفحه کاری که متعلق به کسب و کاری شرافتمندانه است بارگذاری کرد. حالا من مانده بودم با تماس های پی در پی دنبال کننده های صفحه، که بیشترشان از سر خیرخواهی و بعضی هم از روی شیطنت سعی میکردند از ماجرا سردربیاورند. ظرف چند ساعت از یک انسان محکم و سرسخت به یک موجود درمانده و گیج تبدیل شدم که هیچ کنترلی روی اتفاقات نداشت و منتظر ضربه بعدی نشسته بود و حتی جرات نمی کرد بخوابد مبادا نیمه شب عکس یا فیلم ناشایست دیگری توسط هکر بارگذاری شود و او نفهمد، که البته اگر می فهمید هم هیچ کاری از دستش ساخته نبود.
موقعیت بسیار بغرنجی بود، اینکه هیچ نقش و کنترلی در ماجرا نداشته باشید، اما دیگران منتظر اقدامی از طرف شما باشند که آب تطهیر بپاشد روی صفحه اینستاگرامتان؛ و جالب آنکه بعضی هم خیال کرده بودند خودِ گرداننده صفحه که من باشم، این محتوای مستهجن را بارگذاری کرده است! این گروه آخر که واقعا نوبر هستند، همان مردمی اند که بایستی از ذهن و زبانشان تا میتوان دور شد؛
اما این که در دنیای بی در و پیکر کنونی چطور یک زن میتواند با چنین آسیب هایی مواجه شود موضوع دیگری است. میخواهم بگویم درست است که چنین اتفاق ناخوشایندی ممکن است برای هر صفحه ای در اینستاگرام پیش بیاید، اما وقتی گرداننده آن صفحه و آن کسب و کار یک زن باشد، زخم چنین حمله ای بی شک عمیق تر است. هر قدر مستقل از ذهن و زبان مردم زندگی کرده باشید، هر قدر کوشیده باشید جنسیت خود را مانعی در کسب و کارتان ندانید، هر قدر از موضع برابر در جامعه حاضر شده باشید، زن بودن تنها به معنای جسمانی آن، میتواند شما را چنان ضعیف و آسیب پذیر کند که چهار شبانه روز چشم روی هم نگذارید. جهان چنان در تصرف مردان است که تنها انتشار یک عکس نامربوط از تن یک زن (که نه سر دارد نه پا و نه معلوم است در کجای این کره خاکی زندگی میکند)، میتواند جایگاه اجتماعی محترمی که شما برای به دست آوردنش جنگیده اید را به چالش بکشد. یک زن تنها به خاطر زن بودنش، برای هر آنچه که مردان را هرگز متهم نمی کند در مظان اتهام قرار می گیرد. یک زن برای پیروزی در جهان مردانه بیش از هر مردی نیازمند تمرکز روی هدف است و برای دور شدن از حاشیه هایی که اجتماع به واسطه زن بودن تحمیلش کرده باید بسیار تمرین کند، یک زن بیش از هر مردی باید این سخن شوپنهاور را آویزه گوش کند، آنجا که می گوید: "ذهن دیگران محل فلاکت باری برای یافتن ِ نیک بختی حقیقی است."
در پایان از تمام شما دلسوزانی که نگران از دست رفتن همیشگی صفحه ما بودید، از صمیم قلب سپاسگزارم. حقیقت این است که شما سرمایه اصلی مایید نه این صفحه یا هر صفحه دیگری که شاید کارکرد تبليغاتی برای کسب و کار ما داشته باشد؛ شما که می خوانید، تماشا می کنید، پیغام میدهید، همدردی می کنید. شما که همراهی را بلدید و همسفر ما هستید.
چه در این دنیای بی در و پیکر مجازی ما را دنبال می کنید چه در ساسنگ زیبا مهمان ما بوده اید، بدانید که قلب تمام میزبانان شما در ساسنگ جان، به مهر شما زنده و تپنده است.
راحله احمدی، پانزدهم بهمن هزار و چهارصد
#اکولوژ_ساسنگ
Instagram.com/sasangecolodge
Https://sasang.ir
295 views20:07