Get Mystery Box with random crypto!

رنج را در کودکی هم می‌توان فهمید کافی‌ست بچه‌ی یک کارگر باشی ک | سوادکوهی های مقیم پایتخت

رنج را در کودکی هم می‌توان فهمید
کافی‌ست بچه‌ی یک کارگر باشی
که گلیم‌اش مانده در سیلان آب
و با دست‌های کوچکت
قوت بیرون کشیدن نداری
اوس ممد آرزوهایم را
با آجر آجر روی هم می‌چید
چقدر ترسیدم در راه‌پله‌های باریک  
که همه چیز در من فرو بریزد
فرو ریختن،
هر کارگری را می‌ترساند
کارگر کارگر است
زن و مرد و بچه ندارد
ریزش نابهنگام کارگر درد دارد
گاهی هم وحشت‌زاست
ترسیدم خالی از خودم بشوم
شبیه اسکلت ساختمانی
رها شده در هیاهوی باد پاییزی
اوس ممد بارها گفته بود
فقط به‌درد لای جرز می‌خورم
دروغ می‌گفت لاکردار
لای جرز هم جای من نشد
کارگر در حین کار، دست خودش نیست
من سال‌هاست در خودم باد کرده‌ام
و دود می‌شوم لای انگشتانم
هر کارگر، دردی‌ست
هر دردی، رنجی
اما چه کسی می‌داند
بعضی از دردها برای ویرانی‌اند؟
نیم دیگر ِدردها
برای سک گش کردن انسان‌اند
در کارگری فهمیدم
کارگران نردبان خوبی‌اند
برای بالا رفتن عده‌ای
از کارگر نردبان خوبی می‌سازند
تا هرگز نتواند
خودش را بالا برود
برود تا آنسوی مرز ِخیال
حتی آنسوی‌تر، حوالی مرز آرزوهایش
ما کارگران  
آواز غمناک ِخویش‌ایم
که خوانده نشده‌ایم

فخرالدین احمدی سوادکوهی

@savadkohmp
#سوادکوهی‌های_مقیم_پایتخت