Get Mystery Box with random crypto!

‍ (کوره ی عشقِ جاودان) آنشب كه بخواب | ....



(کوره ی عشقِ جاودان)


آنشب كه بخواب ديدمش من
مادر به بَرِ فرشتگان بود

در هاله ی ِ نورِ بي كرانه
سيمایِ بهشتی اش عیان بود

بر مُصحفِ پُر خَطِ جبينش
بس قِصه زغُصه ها نهان بود

چون اخترِ پُر فروغ،چشمش
تابنده ز بام ِ كهكشان بود

چون برگِ خزان رسيده،رويش
تلفيقِ طلا و ارغوان بود

سر تا قدمش ز گرمیِ مِهر
چون کوره یِ عشقِ جاودان بود

موج ِ نگهش پُر از تكاپو
دریایِ غمش چه بيكران بود

گویی که مرا نگاه می کرد
در دیده ی او غمی گران بود

یک سو غم نامُرادیِ بخت
يك سوغمِ رزق وآب ونان بود

گویی که هنوز در پیِ من
چشمِ نگرانِ او دوان بود

ياد آمدم آنزمان كه مادر
سر زنده و چابك وجوان بود

"دستم بگرفت وپا به پا بُرد"
تا درتنِ خسته اش توان بود

افسوس كه پَركشيد ودل كَنْد
از عالم وهرچه در جهان بود

من ماندم وحسرتِ نگاهش
چشمم همه، سویِ آسمان بود

ای بختِ به خواب رفته،برخيز
اين بانگِ رحيلِ كاروان بود

(سالك) مگرش بخواب بینی
آنرا که یگانه ی زمان بود



شاعر: محمد رضا عمادی
(سالك همدانی)

گوینده: فرهنگ گیوی