Get Mystery Box with random crypto!

داستان ترسناک 'حمام' سلام یه داستان هم من داشتم که خاطره ی | Scary | ترسناک

داستان ترسناک "حمام"

سلام یه داستان هم من داشتم که خاطره ی دوست پدر بزرگمه که خیلی سال پیش در حمام خزینه کار میکرد و پدر بزرگم میگفت اون مردی بود که اون مردی بود که به وجود جن و پری و هر چیز دیگری در این باره رو رد میکرد و هیچ اعتقادی به وجود انها نداشت و و در مورد خاطرات دوستانش از اجنه ی حمام خزینه که برای او تعریف میکرد بارها به ستوه امده و به مخاطبان و راوی ها غضبناک میشده و میگفت که در تاریکی حمام شما سایه خود یا گربه ها را دیده اید و چیزی به نام جن وجود ندارد حالا از برای اینکه راحتر داستان رو بازگو کنم از زبان مش رحیم که خودش برای پدر بزرگم تعریف کرده رو بیان میکنم .

اونروز صبح زود مثل روزهای قبل بعد از خارج شدن از خانه به سمت حمام حرکت کردم بعد از طی مسافتی حدود پونصد متر نزدیک حمام شده بودم که صدای سگهای همسایه را میشنیدم که با طرز عجیب و غریبی پارس میکردن پیش خود فکر کردن که احتمالش هست که بخاطر روباه یا گربه پارس میکنند بی تفاوت به انها کلید رو از داخل جیبم در اوردم و انداختم تا درب حمام را باز کنم ولی کلید داخل قفل همینطور میچرخید و میچرخید با کلی زحمت و مشقت توانستم قفل در را باز کنم لای در کمی باز میشد ولی دوباره بسته میشد

سر انجام با کلی فشار درب رو باز کردم چند قدمی به داخل برداشتم که صدای اب توجه من رو به خود جلب کرد دستم رو دراز کردم و کلید لامپها رو زدم وای چه منظره و چه سر و صدایی گروهی جن و پری از فرق سر تا نوک پا سبز پوش تا حدی شبیه انسان دیدم قد هیچکدام بیشتر از چهل و پنج سانتیمتر نبود و در حال ورد خوانی بودندو همزمان داخل حوضچه هم آبتنی میکنند آن هم با لباس ناگهان دو تا از انها مثل سنجاب روی دیوار پریدند و شروع به جست و خیز کردن معلوم بود اماده ی فرار هستند و در عین حال سعی میکنند بقیه را متوجه کنند

با صدای بلند فریادی زدم دلم میخواست حرفی بزنم یا کاری کنم فقط توانستم توی اون اوضاع با صدای بلند بگویم سلام در همین موقع گروه جنیان بی نظم و اشفته و تلو تلو خوران پا به فرار میگذارندموقع فرار هم صدایی شبیه کبک ازشون شنیده میشد نه جرات دنبال کردنشون رو داشتم نه قدرتش رو ….
وقتی چشمه ی اب خلوت میشود به سمت در دویدم تا بلکه ببینم انها کدام طرف در رفتند ولی هوای بیرون تاریک بود و چیزی به جز پارس کردن سگهای همسایه رو نمیشنیدم .
دوباره برگشتم حمام تا ببینم چیزی جا گذاشته اند یا نه ولی چیزی پیدا نکردم آب چشمه آرام و شفاف بود درست مثل دیشب که انجا را ترک کردم من فکر میکردم جنیان با عجله ای که برای رفتن داشتند ..
حتما جنیان با عجله ای که برای فرار داشتند چیزی جا گذاشته اند اما چیزی پیدا نکردم بالاخره دست از جستجو کشیدم و سرگرم اماده کردن حمامها کردم ولی همچنان حواسم به در بود دو سه بار به سمت در رفتم تا ببینم باز انها را میبینم یا نه
من با کمی ترس و استرسی که داشتم کنار اتشدان خزینه کز کرده و نشستم و بارها ماجرا رو توی ذهن خودم مرور میکردم کم کم هم صدای پارس سگها هم خوابید بعد از روشن شدن هوا کمی احساس امنیت کردم و اکنون یقین دارم جنیان وجود دارند چون خودم با چشمهای خود انها رو دیده بودم .
تمام .

× #ShortStory
× × @Scary ☜