2022-05-02 20:35:22
سلفیت افغانستان و درد بیمنهجی
پیشنوشت: «این متن شاید بسیاری از نزدیکترین دوستانم را از من ناراحت کند. اما، اگر همیشه سرگرم حرفهایی باشم که برای عزیزان مان رضایتبخش و مایهدار است؛ گوشههای ناگفتنی زیادی ناگفته میماند».
بدترین بیماری و مصیبت در پیکر سلفیتِ افغانستان، بیماری یا درد بیمنهجی و ناروشمندی است. هنوز برخی از بزرگترین سلفیهای این مرز و بوم، نتوانستند خود را دستکم از پدیدهٔ «رفتار تکبعدی» درمان کنند.
یک مدرسهٔ عقیدتی اگر نتواند در چنین محیطی بین فکر، واقعبینی، تربیت، علم و اصلاحگری جمع کند، محکوم به شکست است و از چشم همه میافتد، از چشم مخالفان و پیروانِ خود. مخالفان برایش ارزش نقد قائل نیستند و موافقان، دیگر گمشدههای خود را در آن نمییابند.
سلفیت در افغانستان، از آغاز تاکنون با بیمنهجیت و ناروشمندی همراه بوده است و از این درد، ناخودآگاه رنج میبُرد. در افغانستان، از این مدرسهٔ بزرگ عقیدتی و فکری، فرقهای آشفته، بیبرنامه و دشمن مذاهب فقهیِ چهارگانه معرفی شده است. برای اثبات این ادعا، همین کافی است که مخالفان بر این مدرسهٔ بزرگ، نام کوچکِ «غیر مقلد» را گذاشتهاند و مشتی از موافقان نیز، تصور میکنند سلفیت، مساوی است با «غیر مقلد بودن»، برای همین شب و روز سرگرم نقد و رد دیدگاههای فقهی صاحبان و پیروان مذاهب فقهی چهارگانهاند.
این تنهامشکلِ «سلفیت در افغانستان» نیست، نبود شناخت جریانی در شخصیتهای مطرح آن، نیز به مراتب خطرها و فسادهایی به بار آورده است که اصلاح خرابیهای بهوجود آمده از آن سالها زمان میبرد. این بدبختی باعث شده است که بسیاری از سلفیان با عینک جریانی خاص، یا به عبارتی، با معیارهای جماعتی خاص سلفیان دیگر را دستهبندی و سره و ناسره کنند. گاهی هم یک فرد، همزمان به دو حزب و جریان مخالفِ هم خوشبین است و به آسیاب هر دو مخلصانه آب میریزد.
بنده این آشفتگی و بیروشی را میبینم، گاهی فکر میکنم چارهای نیست، جز اینکه سلفیت در این قلمرو از نو ساخته شود. سلفیتی پرورش یابد که شاگردانِ مدرسهاش میفهمند در کجا و چه زمانی، چه تصمیمی بگیرند و چکار کنند. دیگر تمام سلفیهای پیش از این سلفیت، سلفی پنداشته نشوند.
از هر گوشهای که به سلفیت افغانستان نگاه میکنم، در آن چیزهای نامطلوب بیشتر از چیزهای مطلوب است. و این موارد نامطلوب، از نوع مشکلات سادهای که در هر مدرسهای ممکن است دیده شود، نیست. اگر هم در سایر مکتبها ساده باشد، در مکتب سلفی ساده و کوچک نیست.
میخواهم چند مورد از نامطلوبهایی را اینجا مختصر و ناموار ذکر کنم که به تنهایی میتواند به مخالفان سلفیتِ نامبرده حق بدهد تا با کشتن و زندانیکردن بزرگان و بستن مدارسش، در پی حذف و توقیف آن شوند:
۱. نبود شناخت جریانی؛ نمونهاش در بالا ذکر کردید.
۲. نبود منهجیت؛ طوری که آشفتگی، بیبرنامگی و کارهای خودسرانه، باعث شده است که کسی نتواند تشخیص دهد فکر دوست صمیمیاش از چه چشمهای آبیاری میشود.
۳. تکبُعدیگری؛ تلاش صورت میگیرد که یا همه داشتههای یک جریان پذیرفته شود، یا همه رها شود و به دیوار کوبیده شود. کسانی که در مورد خاصی با ما مخالفند، هیچچیز خوبی در آنها نیست!
۴. بیشتر از اصلاح، به اعتراض و تشویه و در مورادی به تخریب توجه میشود؛ به جای اینکه حکیمانه دعوت به ترک خرافات و بدعات و کارهای شرکآمیز شود، فاعل آنها مبتدع، مشرک و خرافاتی خوانده میشود و از آن برائت صورت گرفته، دوری میشود.
۵. نبود تخصصگرایی؛ فارغ دعوت و ثقافت، در تخصصیترین و بارکترین قضایای عقیدتی فتوا میدهد. در این امر انجینر، پزشک، قصاب و رنگمال نیز با او شریکاند و فرقی بین آنان نیست. همینطور، فرد تنها کتاب «روش نماز پیامبر» نوشتهٔ آلبانی رحمه الله را خوانده، در قضایای اصولی همچون تقلید و اجتهاد نیز فتوا میدهد.
۶. نبود تربیت؛ جوانان زیادی یافت میشوند که تربیت و پندپذیری که هیچ، حتا نمیدانند تربیت و تزکیه و اصلاح درونی چیست؟
۷. جهل نسبت به فکر و واقع و عقیده؛ بسیار اتفاق میافتد که بزرگترین قضیهٔ فکری مشترک بین مسلمانان، ندیده گرفته میشود؛ اما برای کوچکترین مسئلهٔ فروعی-فقهی، ماهها و اگر موسمی باشد (مانند تعداد رکعات تراویح) سالها وقت ضایع میشود. گاهی با تمرکز روی یک قضیهٔ مشترک و مرکزی در میان مسلمانان، میشد تحول بزرگی در تاریخ افغانستان و منطقه به وجود آید، اما این دستآورد عظیم، قربانی رفعالیدین گردید. ناگفته نماند که برخی از سلفیها در افغانستان به چیزهایی معتقدند که سلف از آن معتقدات بیزار بودهاند و این ناشی از جهل نسبت به عقیده است. همچنان، این جهل خود باعث شده است که عرصهٔ بزرگترین فعالیتها و تطبیق بزرگترین برنامههای اصلاحی در افغانستان تنگ شود.
496 views17:35