2022-07-14 08:53:21
۲۲ تیر؛ فتح تهران به دست مشروطه خواهان: از خاطرات سردار بی بی مریم بختیاری
۲۲ تیر سال ۱۲۸۸ قوای سردار اسعد بختیاری و محمدولی خان تنکابنی، سپهدار اعظم، در نزدیکی تهران به هم رسیدند و در بادامک، اردو زدند تا اینکه در ۲۵ تیر، محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده شد و پایتخت به کنترل مشروطهخواهان درآمد.
فغان ها نمودم. حضرت سردار اسعد فرمایش میفرمود: خواهر عزیزم، چرا اوقات خود را تلخ میکنی؟ شما باید حوصله داشته باشید، باید حرکات مردانه بکنید، اما من تقصیر نداشتم، عزیزترین برادرهایم را به چشم خود می دیدم که برای مرگ می روند.
جوان های رشید بختیاری و سواران ایل برای مقابله با اردوی نظامی با صاحب منصبهای خارجه با توپ های بیپیر چون شیر در حرکت بودند واقعا تمام جوانهای رشید بختیاری برای مردن می رفتند، بعد از داد و فریاد، گریه و شیون نمودن با صدای بلند جواب فرمایش های حضرت سردار اسعد را عرض نمودم، که البته هیچ قوه نمی تواند محبت و حقیقت زوال ناپذیر خواهری را نسبت به برادر عزیزش پاره کند به علاوه که خواهر به چشم خودش ملاحظه کند که عموم فامیلش در خطر جانی و مالی گرفتارند، بلکه تمام ایل بختیاری در این خطر شرکت دارند.
اما چونکه این مردن تمامی برای آزادی ملت می باشد، من با كمال قوت قلب عقيده حضرت را تبریک می گویم و تقدیر می کنم و افسوس دارم که چرا من یک نفر زنی هستم که نمی توانم برای آزادی ملت جانفشانی بکنم و چرا نمیتوانستم مثل زنهای اروپایی با اردو جهت پرستاری جوان های رشید بختیاری حرکت کنم، وجود من امروز به چه درد می خورد، حالا که تصمیم دارید در این کار متعهد و مردانه باشید.
اگر تمام مردهای رشید بختیاری شهید شدند، تمام زنهای بختیاری را جمع نموده کفن به گردن، تفنگ به دست برای شکست دادن دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت می کنیم قبل از آن که گرفتار دست دشمن شویم، خود را به کشتن می دهیم، اما برادر عزیزم خداوند با نیکان همراه می باشد عقیده تو مقدس میباشد، نیت شما قابل تقدیر میباشد.
امیدوارم رحم خداوند و کرم مرتضی علی که ریشه استبداد پوسیده را به عقل سرشار و فکر عمیق خودتان و به زور شمشیر آتش بار جوانهای رشید ایرانی از بیخ و بن بکنید، امروز روزیست که خون ناحق ایلخانی پدرم به جوش آمده و باید تلافی کرد...
حضرت سردار اسعد فرمودند زنده باد خواهر عزیزم که بعد از گریه و زاری این نطق آتشین را نمودید، هم محبت خواهر را بروز دادید، هم نجابت ایرانیت خود را. بعد حرکت برای رفتن نمودن، روی مرا بوسیدند، دست مبارکشان را بوسیدم، اما مثل بید جلو باد میلرزیدم. خیلی خودداری نمودم.
جمعیت درب قلعه خیلی بود، خواستم تا درب قلعه مشایعت کنم، فرمودن خیلی شلوغ است، من که دیدم حال ندارم، چند نفر زن فرستادم سر پیج قلعه برسم ایل کل بزنند، سواران که صدای کل میشنیدند خوشحال میشدند و به وجد میآمدند، اما خود رفتم میان اطاق سرم را پائین نمودم، قرآن به سر گرفتم، توفیق و موفقیت فامیلم را از خداوند خواستم، هزارها بار با خدای خود راز و نیاز نمودم، برادر عزیزم را با همراهان به خداوند سپردم.
خاطرات سردار بی بی مریم بختیاری/ رصدنیوز
کانال تلگرام #معصومه_ابتکار
@massoumehebtekar
667 views05:53