Get Mystery Box with random crypto!

رختخوابی در انتظارِ تو است دستِ من پاک شسته است آن را بالشم را | منصوره باداهنگ ( سیب ترش)

رختخوابی در انتظارِ تو است
دستِ من پاک شسته است آن را
بالشم را نگاه کن و ببین
قویِ دلداده یِ پریشان را

رختخوابی که جز تنِ تو تنی
دشت هرگز نکرده است آن را !
پوستش را چروک خواهی کرد
گم کند جسم داغ عریان را

لقمه ای در گلوست وا مانده
ناله یِ پایه هایِ تختِ اتاق
گوییا ما گناه کارانیم !
یا لگد کرده ایم قران را !

حجم آغوش می گشایی تا
سینه ات جای صورتم باشد
حس خوبیست با تپش هایت
می زنی حرف هایِ پنهان را

فرق ما چیست؟« من زنم وتو مرد»
دو نفر خسته دل ،دوتن همدرد
دلخوشی کرد هردومان را طرد
باز کردیم دربِ زندان را

قفلِ هم می شویم و گم شده است
آن کلیدی که بازِمان بکند
ساعتِ هول ...وای پیدا کرد!
بسته ها ...نشکنید فرمان را !

هرم دارد تنت پر از خوبیست
وحشیِ بوسه یِ حیاتی مان
سوزن وسوزن و فقط سوزن
خال کوبیده روی خندان را

ضربان می رود به رویِ هزار
سکته کرده زمان برایِ قمار
غلت ها را خودت فقط بشمار
ماراتن کرده ای تو جریان را

می دهی حس خوب بر کامم
سر تو ...سینه یِ پر از دامم
دستهایت به رویِ اندامم
مرمر و گویِ داغِ غلتان را

واژه ی دوست دارمت این است...
سایشی در شئون پیله ی شب
بر لبِ رنگ رنگ می فشری
جملاتِ نفیسِ یکسان را

سیر نوشیدم از لبانت ،جام
مستی از پیک، پیک هایِ مدام
من وتو خوب بوده ایم کدام!؟
راستی برده است کتمان را

ادبیّات عشق تو خاص است
شاعری بی قصیده، بی غزلی
سبک نو وارد زبان کردی !
بی خیالی فلان وبهمان را

جذب راهیم در مسیر خطر
جاده از پیچمان نکرده گذر
لمس ، از فاصله شکسته کمر
برده است عشق گوی و میدان را!

شورشِ استکانِ چندم بود؟
این مخمّر شراب گندم بود؟
هرچه بود آخر تفاهم بود...
منقلب کرد شامگاهان را

باز مستی پرید از سر #سیب
این چه شعریست گفته ای شاعر؟؟
وهم تا کی؟ ننوش ! لا مذهب
از تنت برده استکان، جان را

#منـــصـوره_بادآهنـــگ

@seeb_torsh