یجا خوندم نوشته بود : داشتم قهومو میخوردم تو همون کافه همیشگی ، یه غریبه اومد تو اسمش رنگ مورد علاقش،تاریخ تولدش، بزرگ ترین رازهاش ، همه رو میدونستم .جالبه حتی دوسش داشتم . 23.0K views𐌼ɛняαи¹, 16:26