Get Mystery Box with random crypto!

اَبزورد زیستن

لوگوی کانال تلگرام sepidemokhtari1 — اَبزورد زیستن ا
لوگوی کانال تلگرام sepidemokhtari1 — اَبزورد زیستن
آدرس کانال: @sepidemokhtari1
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 453
توضیحات از کانال

فعالیت در حیطه ی شعر و ادبیات
آدرس توییتر، فیسبوک و اینستاگرام :
Twitter : mokhtari_sepide
Facebook : sepide mokhtari
instagram : sepide_mokhtari

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-01 18:16:08
232 views15:16
باز کردن / نظر دهید
2022-04-03 00:56:01 تنها تفاوت بین هوس‌بازی و عشق جاودان در اینست که هوس‌بازی قدری بادوام‌تر است

اسکار وایلد
710 views21:56
باز کردن / نظر دهید
2022-02-08 01:17:46
1.1K views22:17
باز کردن / نظر دهید
2022-01-02 11:33:37
من فقط برای سایه خودم مینویسم که جلوی چراغ به دیوار افتاده است
باید خودم را بهش معرفی بکنم.

#صادق_هدایت
1.3K viewsedited  08:33
باز کردن / نظر دهید
2021-12-29 21:31:07
فروغ به همراه زیگرید (همسر برادرش امیرمسعود) و پدر زیگرید
#آلمان
1.1K viewsedited  18:31
باز کردن / نظر دهید
2021-11-13 12:46:48
...
و صومعه، سرایی‌ست در فرعی پنج زندان گوهردشت برای تو اصغر!

وکیلت به قاضی میگوید با لکنت زبانت مدارا کند
اما لهجه‌ات چالاک به سمت من میگریزد
تو گیلکی
وقتی میگویی تیسبیح،
مترجمِ اول نمی‌فهمد،
مترجمِ دوم میگوید تسبیح
فهم تو در دادگاه سوئد دشوار است
تو حتی گریه‌ات شمالی‌ست

ما را با گریه میبری به صومعه‌سرای سال ۵۹.
در همین لحظه ، که از این شهر تو را به زندان گوهردشت میبرند مرا هم دراین شهر به دنیا می‌آورند

من چه میدانستم امروز توشاهد دادگاه حمیدنوری هستی
اصلا مگر من تو رامیشناسم؟
تنها اشتراک من و تو ملاقاتِ دو لهجه از راه دور است

تو صومعه‌سرای گیلان ما را کجا برده‌ای اصغر؟
به گوهردشت؟
به قرارگاه اشرف در عراق؟
به لیبرتی که کمپ سربازان آمریکاییست ؟
به تیرانا در آلبانی؟
تو صومعه‌ی ما را به مریم ومسعود داده‌ای؟

ایدئولوژی بیچاره‌ی من
از هفت‌ دغنانِ وجودت، تا تالاب سیاه‌درویشانِ مغزت، تراشه‌ی مسعود و مریم را کاشته‌اند.

از اعدام نشدنت گریه میکنی اصغر؟
تو اعدام بیرونی
اعدام درونی
کاش صدای معدومت لهجه نداشت
تو هرگز زندگی در لهجه را تجربه نکرده ای
بن‌بست پیر من! کاش گریه‌ات شمالی نبود

#اصغر_مهدی_زاده
#مجاهدین_خلق
1.2K viewsedited  09:46
باز کردن / نظر دهید
2021-11-06 21:42:09 گاهی که به نرسیدم می‌رسم
می‌فهمم به می‌آید نمی‌آیم
به کدام دیوار بکوبم سر که نگوید آخ؟
جغرافیای من درد می‌کند
دهان پنجره‌ی اکنون را با پرده‌ی گذشته دوخته‌اند
دریغا نور یک احتمال کم‌رنگ است

ما نفت نخورده بودیم که این‌همه می‌سوزیم

حالا که قرص نمی‌شوم زیر زبان شعرم
اجابت انگور می‌شوم در پیک‌های به‌هم‌خورده
برای چشم‌هایی که دودو بزنند
برای پاهایی که تلوتلو بخورند
خط می‌شوم تا خودم را بکِشم روی کلمه‌هایی که کبودمان کردند

ما تخته‌ی سلاخی نبودیم که این‌همه هاشور خوردیم
چاقو اگر بودم آنقدر کند می‌شدم که در بافت هیچ تنی تنفیذ نشوم
حالا که جغرافیای من درد می‌کند و ما را سرد
شعرم را بسوزان

علیرضا بزمی‌پور
878 views18:42
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 19:20:10 ...
آن زن زیبا ، پروین غفاری، معشوقه‌ی شاه در فاصله طلاق فوزیه از شاه و ازدواجش با ثریاست

اما آن دیگری که بر شانه‌ی معشوقه‌ی شاه آرام گرفته قمرالملوک وزیری‌ست
پروین مغرور و زیبای ما در اواخر عمر قمرالملوک به او کمک‌های مالی و بعضا مجالس گرامیداشتی با حضور خود او بر پا کرده و قمر هم پیش‌بینی ها و نصایح مادرانه‌ای را تقدیمش کرده که بعدترها به حقیقت پیوسته

اما من به دو خاطره‌ی دیگر پروین غفاری فکر میکنم

پروین در خاطراتش میگوید
(غلامحسین بنان خواننده ای بزرگ و انسانی فرزانه و با سواد بود که هیچگاه در ایام دوستی اش با من، برعکس مردان دیگر که می شناختم نظر سوئی نسبت به من نداشت.
روزی به سراغ من آمد و برای مدتی اتومبیل مرا به امانت گرفت.
رفت و با همان اتومبیل تصادف کرد و یک چشمش را برای همیشه از دست داد.)

در این خاطره باید به آن چشمها اندیشید به بنان اندیشید و دوباره به آن چشمها

در جایی دیگر پروین درباره‌ی فروغ هم نوشته:
(با فروغ در خیابان چاله هرز همسایه بودیم. بعدها که من خانه ام را عوض کردم خانه‌ای گرفتم که درست روبروی استودیو گلستان بود و به همین دلیل فروغ را به هنگام رفت و آمد به محل کارش بسیار می دیدم.
یک روز با ماشین در خیابان حرکت می کردم که دیدم تصادفی شده و عده ای جمع شده اند. پائین رفتم و جنازه ای را دیدم که رویش چادر زنانه کشیده اند.
مردم او را نمی شناختند.
به من که زن بودم گفتند شما صورت جنازه را نگاه کنید شاید بشناسید.
من چادر را کنار زدم و چهره فروغ را شناختم. چشمانش باز بود و خیره می نگریست.
به جمعیت گفتم این بزرگترین شاعره زن معاصر ایران فروغ فرخزاد است.)

شما چه فکر میکنید وقتی مردم فروغ را نمی‌شناسند اما معشوقه‌ی شاه و محافل حکومتی رو به جمعیت میگوید این بزرگترین شاعر زن معاصر ایران فروغ فرخزاد است

حالا همان مردم به اینسوی دیوار ۵۷ منتقل شده‌اند و حتی خودشان را هم نمیشناسند
و مملکت از معشوقه‌های هرجایی آگاه‌ خالی شده است

#پروین_غفاری
#قمرالملوک_وزیری
#بنان
#فروغ
#علی_خدایی
#صدرالدین_الهی
1.1K views16:20
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 19:20:02
820 views16:20
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 00:46:22 فرامرز اصلانی
698 views21:46
باز کردن / نظر دهید