Get Mystery Box with random crypto!

شب‌خوان

لوگوی کانال تلگرام shabkhwan — شب‌خوان ش
لوگوی کانال تلگرام shabkhwan — شب‌خوان
آدرس کانال: @shabkhwan
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 523
توضیحات از کانال

دیده‌ها و یادداشت‌های پراکندهٔ آزاد عندلیبی
@AzadAndalibi

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-08-02 19:01:23 از یادداشت‌های روزانهٔ نشر ـــ ۲

[در ادامهٔ یادداشتِ قبلی.]
سندرومِ «مقدمه‌نویسیِ» طویل و بی‌حسابْ شاید نتیجهٔ مستقیمِ تشدیدِ تورمِ فیگورِ «مترجم» در دههٔ هفتاد و هشتاد است. ایدهٔ «ترجمه/تفکر» که مرادِ فرهادپور و یکی‌دو تن از شاگردانش مطرح کردند تنها یکی از نمودهای این تورمِ تاریخی بود و نیز البته مؤثر بر استمرارِ تورمِ فیگورِ مترجم. در چشم‌اندازِ تاریخی، این جریان و تمامِ نمودهایش واکنشی بود یا نتیجه‌ای بود از شکستِ ایدهٔ «بازگشت به خویشتن» و «نه شرقی نه غربی» و «غرب‌زدگی» و غیره. این‌همانیِ ترجمه و تفکر وَ این‌همانی مترجم و متفکر در عرصهٔ عمومی، ناشی از مواجهه با «خویشتنی» بود که چیزی در چنته نداشت مگر آنچه کمابیش خود را در صورتِ نظامِ سیاسیِ جدید نشان داد. فرسایشِ اعتمادبه‌نفسِ تألیف در پهنه‌های تفکرِ مدرنْ در ترجمه‌گرایی و ترجمه‌زدگیِ صرف نمود پیدا کرد و این غیاب و تورمِ توأمان در هئیتِ «مترجم» ــ به‌منزلهٔ قهرمانِ بی‌خویشتن ــ بازسازی شد. خواستِ مصرف‌کنندگان بر این روند مؤثر بود و توأمان از این روند متأثر: «از هر چیز، فقط "خارجی‌اش"». جنسی خریدار دارد که یا وارد شده باشد یا تحتِ لیسانسِ تولیدکنندهٔ خارجی باشد. انتخابِ «های‌کُپی» از سرِ ناچاری‌ست. «مقدمه‌»های این دوران نوعاً های‌کپی نیز نیستند. از استثنائات بگذریم.

■ @Shabkhwan
224 viewsedited  16:01
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 12:30:48 از یادداشت‌های روزانهٔ نشر ـــ ۱

مترجم مؤلف نیست. مترجم شارح نیست. مترجم منتقدِ ادبی نیست. مترجم فیلسوف نیست. مترجم مورخ نیست. مترجم تئوریسین نیست. مترجم طراحِ جلد نیست. مترجم ناظرِ چاپ نیست. مترجم ویراستار نیست. گرچه ممکن است توأمان یکی یا چندتا از اینها هم باشد. «مقدمهٔ مترجم» اگر جولانگاهِ مترجم فرض شود برای سنجش یا اثباتِ هر یک از این موارد، نتیجه چیزی می‌شود در مایه‌های همین که سال‌هاست به‌چشم می‌بینیم: کتاب در کتاب. مترجم گاه عملاً کتابی کتابچه‌ای می‌نویسد و خواننده ناخواسته وادار می‌شود که برای خواندنِ متنِ اصلی هزینهٔ مقدمهٔ مفصل و مستوفای او را هم پیاده شود. معمولاً تخصص و توان و صلاحیتِ او برای مقدمه‌نویسی سنجیده نمی‌شود و او اشتباهاً و عرفاً ـــ دست‌کم بنا بر عرفِ یکی‌دو دههٔ اخیر ـــ نوشتنِ مقدمهٔ حتا مفصل را از حقوقِ حقهٔ خود می‌داند. ضروری‌ست که ناشرِ معتبرِ حرفه‌ای درصدبندی و ترازبندیِ مشخصی برای بخش‌های مختلفِ کتاب در هر پروژه، یا به‌طورِ عام، ارائه کند و محضِ محکم‌کاری در قرارداد هم بگنجاند. هر کس که خواست تألیف کند خودش بردارد تألیف کند و مخاطب حق داشته باشد کتابش را بخرد یا نخرد.

■ @Shabkhwan
448 views09:30
باز کردن / نظر دهید
2022-04-04 13:59:26فصل دوم، قسمت دوم
«خطاب به عشق»

در دومین قسمت فصل دوم رادیو نو به نامه‌های عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس در کتاب «خطاب به عشق» پرداخته‌ایم. داستان عشق این دو نویسنده و هنرمند مشهور را از آغاز تا اوج آن در میانهٔ قرن بیستم روایت کرده‌ایم و نامه‌هایشان را در این روایت خوانده‌ایم. در این نامه‌ها با وجوه ناآشنا و غیرمنتظره‌ای از شخصیت آلبر کامو مواجه می‌شویم و ژرفا و وسعت وجود ماریا کاسارس این بازیگر مشهور قرن بیستم را درمی‌یابیم. کِی، کجا، چرا و چگونه این دو عاشق همدیگر شدند؟ چه فراز و فرودهایی تجربه کردند؟ چه شد که چنین سرنوشتی یافتند؟ هر دو با نامه‌هایشان خواهند گفت.

□ نویسندهٔ روایت و مترجم کتاب: زهرا خانلو | مدیر هنری و گوینده: نگین کیانفر | گویندهٔ نامه‌های آلبر کامو: آزاد عندلیبی | صداگذار: حامد کیان | تهیه‌کننده: نشر نو

@Radio_Now | @Nashrenow
308 views10:59
باز کردن / نظر دهید
2021-07-10 20:48:03
معروفترین معرفی کتاب جهان‌

گوینده: آزاد عندلیبی | نویسنده: علی شاهی‌ | تدوین: کتابخانهٔ بابل‌

■ @babelbookreview
688 views17:48
باز کردن / نظر دهید
2021-06-21 12:24:14 ‍ ❑ زیر تیغِ هر کجا

«یک جای کار می‌لنگد.» اولین جمله‌ای که در مارش بی‌نقص نظام‌های توتالیتر به اولین ذهن خطور می‌کند معمولاً چنین جمله‌ای‌ست. لحظه‌ای شک و بعد ادامهٔ مارش هرروزهٔ نظام مقدس توتالیتر در برابر چشم‌های خیرهٔ شهروندان. همیشه از همین لحظهٔ زودگذر شروع می‌شود. این لحظه که در روزهای بعد کش می‌آید یا تکرار می‌شود، چیزی در درون شهروند وفادار و باورمند پیدا می‌شود که مخلّ نظم دلخواه امور است. نظام می‌گوید جامعه شاد است، لحظه‌ای اندوه شهروند را می‌گزد. نظام می‌گوید مسکن می‌سازیم، لحظه‌ای خاطرهٔ اجاره‌نشینی همیشگی. نظام می‌گوید ارزانی می‌شود، لحظه‌ای نگاه به مایحتاجِ ناچیز و صورتحساب بلندبالا. نظام می‌گوید حضور پرشکوه آحاد ملت، شهروند لحظه‌ای به خیابان‌های خلوت بیرون نگاه می‌کند.
روایت این لحظات به‌هم‌پیوسته معمولاً روایت دوره‌ای از تاریخ کشورهاست که از سر گذرانده‌اند یا پشت سر گذاشته‌اند. شهروندان کشورهای هم‌سرنوشت این لحظات را آینهٔ لحظاتی می‌بینند که دارند از سر می‌گذرانند و نوعی تسکین از احساس مشترک نگون‌بختی سراغشان می‌آید. اما چه چیز این کتاب‌ها را برای شهروندان نظام‌های توتالیتر خواندنی می‌کند؟ چه چیز باعث می‌شود خواندن سرگذشت شهروندان حکومت‌های توتالیتر همیشه آمیختهٔ کنجکاوی و «بعدش چی» باشد؟ پیداست که اولاً جستجوی زبانی که بتواند از وضع موجود خوانندهٔ بی‌زبان و بی‌روایت سخن بگوید و در رهن او قرار بگیرد خوشایند است. اگر گفتن از لحظه‌هایی که تجربه می‌کند بصرفه نیست، اگر تنش و تندی وقایع نمی‌گذارد که روایتی منسجم و لایه‌لایه از اوضاع ارائه کند، کسی بوده که این کار را انجام داده و او را از مرارت روایت تباهی خلاص کرده است. کافی‌ست نام شهرها و شخصیت‌ها عوض شود؛ جای «پراگ» بنویسی «تهران» و الخ. ثانیاً، جستجوی دریچه‌ای برای رهایی یا خلاصی از وضع موجود به این کنجکاوی و تعلیق دامن می‌زند. «آنها چه کردند که خلاص شدند؟» یا «آنها چطور آن لحظات را به کل روزها تبدیل کردند؟» یا «ما می‌توانیم آنها باشیم؟» احتمالاً در هیچ‌کدام از این کتاب‌ها پاسخ سرراست و واضحی برای این پرسش‌ها در کار نیست. می‌گویند پاسخی اگر هست در سطرهایی‌ست که نوشته نمی‌شود یا تن به نوشتن نمی‌دهد. با این سطرهای ننوشته چه باید کرد؟‌ اصلاً این سطرها جایشان اینجاست؟ آنچه هِدا کووالی نوشته، مانند همهٔ کسانی که آن لحظات را نوشته‌اند، اشاره‌ای‌ست به جایی بیرون از سطرها؛ عکس رابرت کاپا بر روی جلد کتاب نیز شهروندانی را نشان می‌دهد که در اسپانیا، یا هر کجا، به جایی بیرون از سطرها نگاه می‌کنند.


آزاد عندلیبی | کتابخانهٔ بابل

زیر تیغ ستارهٔ جبار | هِدا مارگولیوس کووالی | علیرضا کیوانی‌نژاد | نشر بیدگل

■ t.me/BabelBookReview ■ instagram.com/BabelBookReview
680 views09:24
باز کردن / نظر دهید
2021-05-11 21:04:28
مرگ چنین خواجه نه کاری‌ست خُرد. دکتر محمدرضا باطنی تا آخرین روزها همچنان سیمای پرفروغِ انسانی شرافتمند و دانشمند و هوشیار بود. «بی‌طرفیِ» آکادمیک را در ساحت مسائل اجتماعی و سیاسی بشر وقعی نگذاشت، به گفتگو باوری بی‌رحمانه داشت، به هیچ اتوریته‌ای گردن نگذاشت، و چشم‌اندازی دیگر از زبان را در ذهن چند نسل از ما گشود. با همهٔ کلماتی که از او آموختم، وداعش می‌گویم. بدرود، الوداع، آقای باطنی.

@Shabkhwan
602 views18:04
باز کردن / نظر دهید
2021-04-08 13:26:39
پهناب گوادل‌کویر
از زیتون‌زاران و نارنجستان‌ها می‌گذرد.
رودبارهای دوگانه‌ی غرناطه
از برف به گندم فرود می‌آید.

دریغا عشق
که شد و بازنیامد!

پهناب:
چرا کلمهٔ El río را «پهناب» معنی کرده است، نه رود یا رودخانه یا نهر یا شط؟ چرا کلمه‌ای انتخاب کرده که در این معنی در فرهنگ لغت‌ها معنا و مدخل نشده است؟

گوادل‌کِویر: چرا نام این رود یعنی Guadalquivir را این‌طور ضبط کرده است؟ چرا «وادی‌الکبیر» عربی نیاورده یا به آوای اسپانیایی «گوادال‌ کیویر» ننوشته است؟

سطر دوم: چرا ننوشته «از میان نارنج‌ها و زیتون‌ها می‌گذرد؟». چرا naranjos و olivos را به زیتون‌زاران و نارنجستان‌ها برگردانده است؟ و چرا «از» و «می‌گذرد»؟

سطر سوم: چرا اینجا Los dos ríos را نه به‌سیاق سطر نخست «پهناب‌ها» آورده نه «دو رود»؟ چرا «دوگانه» را به «دو» و «غرناطه» را به «گرانادا» ترجیح داده است؟

سطر چهارم: چرا فعل bajan را به‌سادگی «می‌ریزد» معنا نکرده و «فرود آمدن» نوشته است؟

ترجیع‌بند: چرا Ay را دریغا معنا کرده و ویرگول بعدش را برداشته است؟

﴿کلیک کنید: متن کامل﴾


نویسنده: آزاد عندلیبی ❖ ستون: + من

www.baru.wiki ❖ t.me/Baruwiki
562 views10:26
باز کردن / نظر دهید
2021-03-02 12:38:31 ‍ ֎ دیاسپورای محمود کیانوش

بی‌بی‌سی فارسی نوشت: «محمود کیانوش، شاعر، نویسنده و خالق مجموعهٔ "نامه‌ای از لندن" درگذشت». این تنها خبری‌ست که این پنج‌شش ساله بی‌بروبرگرد از این بنگاه خبری باور کرده‌ام. سال‌هاسال آن‌طور که شنیده‌ام برنامه‌های رادیویی در بی‌بی‌سی اجرا می‌کرد ناشناس. پس خبر درست است، وقتی که در استودیو خبری از مجری مشهور ناشناس نشده باشد.

به جایش نمی‌آورده‌اند. تنها مواجهه‌ٔ شخصی‌ام با محمود کیانوش بر سر کتاب‌هایش بود. نوشتن درون دایرهٔ سانسور را نمی‌پذیرفت ـــ نوشتنِ «حتا یک کلمه». پیش آمد که سر حذف یا اصلاح یک جمله یا یک کلمه کوتاه نیامد و کتابش منتشر نشد. شاید این موضع آهنین میراثی از میراث‌های کسانی از نسلی سپری‌شده تلقی شود. شاید کسانی استعارهٔ «دن کیشوت و آسیاب‌های بادی» را به یاد بیاورند. شاید صاحب‌کیبورد نیز راه‌های دیگری برای رودررویی با سانسور در پیش بگیرد، که گرفته است.

آخری‌ها محمود کیانوش در «دیاسپورای ایرانی» نیز در نوعی تبعید مضاعف خانه کرده بود. نه در محدودهٔ سانسور می‌ایستاد نه به‌تمامی در محدودهٔ دیاسپورا. فهرست احتمالی معاشران: استودیومن و دربان بی‌بی‌سی و همسایهٔ دیواردیوار که هوادار برگزیت است + یکی‌دو نویسندهٔ ایرانی به‌واسطهٔ تلفن یا ایمیل. دیاسپورای ایرانی. چقدر می‌شود به چند میلیون مهاجر و تبعیدی پراکنده از کمپ یونانی تا لاس‌وگاس گفت دیاسپورای ایرانی، نمی‌دانم. جمعیت و سرمایه‌اش برای تشکیل یک کشور در پرت‌آبادی از سیارهٔ ارض کافی‌ست چه رسد به اجرای طرح‌ها و ایده‌های درست‌درمان. چرا نه کشوری از دل این دیاسپورا پا گرفته نه طرحی نه حرکتی جمعی که به زحمتش بیارزد؟ جایگاه نویسندهٔ ایرانی در چنین دیاسپورایی کجاست؟ ﴿کلیک کنید: متن کامل﴾

نویسنده: آزاد عندلیبی ❖ ستون: +من

www.baru.wiki ❖ t.me/Baruwiki
508 views09:38
باز کردن / نظر دهید
2021-03-01 10:18:23 ‍ بله. علی دهباشی نه اندیشمند بلندآوازه‌ای‌ست نه ناشر بوده نه کتاب بزرگی نوشته نه کتابی ترجمه کرده نه در فرهنگ‌های ادبیات مدخلی داشته است. هیچ کدامِ اینها نبوده اما در نقطهٔ ثقلی ایستاده و قابلیتی سخت مهم یافته است که نه در نزد اندیشمندان پرآوازه می‌شود یافت نه در نزد نویسندگان نه مترجمان نه مدخل‌دارهای فرهنگ‌ها. دهباشی می‌تواند همهٔ اینها را ــ که معمولاً جداسر و دور از هم‌اند ــ به هم متصل کند؛ می‌تواند زمینهٔ خلق کتاب‌های مهم و مجلات نوپا را فراهم کند؛ می‌تواند دست نویسنده و مترجم تازه‌کار را بگذارد در دست ناشر و سردبیر؛ می‌تواند آسمان‌های نامتحد را به هم بدوزد؛ می‌تواند اشاره‌ای صریح باشد به مفهوم عمیقِ عتیقِ «تداوم»، آن هم در دورهٔ فوران تایم‌لاین‌ و استوری. هر فرهنگی در هر دوره‌ای با همهٔ نویسندگان و همهٔ آثارش محتاج ثبت‌شدن و گردآوری‌شدن و بایگانی‌شدن و شناخته‌شدن است. او در هر چهار کار کشته‌کار و سرآمد است. نیز می‌تواند هال و اتاقی در و دیوارش جغدپوش داشته باشد زیر آوار کتاب و مجله و کاغذ و همزمان باغچه‌ای به‌دقت آب‌جارو شده و حیاطی ترتمیز. و می‌تواند ترافیک هرچقدر هم که سنگین باشد کفترش را فر بدهد سمت خانهٔ مادرش تا کفترک راهی را که او پیاده یادش داده برگردد خبری از مادرش بیاورد. به وقت‌شناسی و سحرخیزی‌اش غبطه نمی‌خورم اما بیش از همیشه دوست دارم ببینم سر صبح پیغامی گذاشته است حاملِ اتصالی تازه و ایده‌ای جدید. حامل مفهوم انسانیِ تداوم. برایش نوشتم «سر صبح بلند شوید که خیلی کار داریم با این دنیا و این کشور با شما خیلی کارها دارد. آفتاب البرز طلوع‌های بیشتری به شما بدهکار است.» امیدوارم فردا پس‌فردا سر صبح چای‌اش را دم کرده باشد و پیغام داده باشد به دوستانش که بخارای تازه رسیده و شمارهٔ بعد هم دارد می‌رود زیر چاپ. ریه‌هایش! به‌برخاستن یاری‌اش دهید.

آزاد عندلیبی

■ t.me/Shabkhwan
496 viewsedited  07:18
باز کردن / نظر دهید
2021-01-26 21:47:24
در من به زندگی ادامه دهید

آیا آن‌که در حافظهٔ ما حضور دارد، زنده است؟ آیا همراه ما نفس می‌کشد؟ پاسخ ویلیام فاکنر و آگوستین قدیس چیست؟

گوینده: آزاد عندلیبی
نویسنده: علی شاهی
تدوین: کتابخانهٔ بابل

■ @BabelBookReview
478 views18:47
باز کردن / نظر دهید