Get Mystery Box with random crypto!

‍ به نام دوست تقریبا 4سال پیش 4 غزل در یک شب سرودم با نام گوشه | شعر_های_مهدی_شریفی_شادفر(آئینه)

‍ به نام دوست
تقریبا 4سال پیش 4 غزل در یک شب سرودم با نام گوشه نشین 1 تا 4
بنا به دلایلی تا کنون آنها را منتشر نکرده بودم اما اکنو زمان انتشارسه غزل از آن فرارسیده است
غزل چهارم این مجموعه بماند شاید برای هیچ وقت ...؟!
گوشه نشین1
از خانه گُریزانم و از مدرسه بیزار
نه شوقِ سفردارم و نه ذوقِ به بازار

در گُوشه ای از خلوتِ خودگُوشه نشینم
پَژمِرده و افسرده شدم از غمت ای یار!

رسوای جهان کَردی و راندی ز درِخویش
ما را دگرای دوست! از این بیش نیازار

یک عُمرپشیمانی و یک عُمرندامت
شدحاصلِ این عُمرِغم انگیزِ اسف بار

تنهاتر از آنم که کسی داشته باشم
از بی کسیِ خویش زنم تکیه به دیوار

در خانه یِ خود هیچ امیدم به کسی نیست
بی همدم و بی مونس و بی مَحرم اسرار

کُو مَحرم اسرار که من راز بگویم؟
یک عُمرفقط از غمِ تو زار زدم زار

افسوس که هر چیز به هرکس نتوان گفت
هم درد فراوان شده و هم گِلِه بسیار

این خنده به لبهای من از تلخی عُمر است
لبخند اگر می زنم ای دوست!به اجبار

با هرنفسی میکشم از سوزِدلم آه
یک بار نه ده بارنه صد بارنه ، هر بار

جانا! دلِ(آئینه)شکستن که هنر نیست
آئینه بدست آور و آئینه نگهدار

مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه- فروردین 1397

گوشه نشین2
هم بی خبر از خویشم و هم بی خبر از یار
یا رب نشود هیچ کس اینگونه گرفتار

در سینه تمنای کسی نیست بجزدوست
این دیده خریدارکسی نیست بجز یار

هر لحظه به دنبالِ توام خانه به خانه
هجران ِتوهمسایه ی دیوار به دیوار

یک عُمر به دنبالِ تو می آیم و دیدی
انگارنه انگار ، که انگارنه انگار

با غُصّه ازین خانه سفرکردم و رفتم
مگذارمرا این همه در حسرتِ دیدار

هر روز در این آینه جزخویش ندیدم
خسته شدم از این همه آئینه و تکرار

یا رب چه کنم؟ ازغم هجران جگرم سوخت
از بس که کشیدم ز دلم آهِ شَرربار

هر کاسه و هرکُوزه سرِ (آینه) بشکن
هر داغ که داری به دلِ (آینه) بگذار

خوشحالم از اینکه شده نزدیک ، غروبم
ای زندگی تلخ!خداوندنگهدار

مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه- فروردین 1397

گوشه نشین3
مانند گُل افسرده شدم از غمت ای یار
در ورطه غم غرقم و درغُصّه گرفتار

قدرت که ندارم کنم ازدوست شکایت
جرات که ندارم بنمایم گِلِه از یار

از روزِ ازل مژده وصلی که تو داده ای
دل خوش شدم ای دوست! به آن وعده ی دیدار

ای مُرغِ خیالم پَرِ پرواز نداری
پنهان شده پَرهایِ تو در پَرده ی پندار

چون باد خزان ریخت گُل از شاخه عمرم
پَرپَرشده گُلهایِ امیدم به چمنزار

من شاعر غمهای فروخورده خویشم
نه شاعربازاری و نه شاعردربار

حافظ که لبش بر لبِ آن شاخِ نبات است
اینگونه اگرگفته غزلهای شکربار

من همنفسم درد و غم و غُصّه و داغ ست
پیداست همین غُصّه و غم در همه اشعار

حرف ازتو زدن با دهنِ بسته چه سخت است!
دور از تو سرودن چِقَدَر مشکل ودشوار!

دیگر چه نیازیست که من شعربگویم
پیداست چو احوالِ من از حالتِ رُخسار

پایان غزل آمد و آماده ی مرگم
یک بیت دگرمانده اجل! دست نگهدار

من(آینه)ام سنگ منه روی مزارم
بر روی مزاردلِ من آینه بگذار

مهدی شریفی شادفر(آئینه)
کرمانشاه- فروردین 1397