مایکل اندرسون، استاد علومشناختی دانشگاه وسترن این قضیه را مطرح کرده است که استفاده مجدد از بافت مغز برای اهدافی غیر از سازگاری اولیه آن نه فقط میتواند یک ویژگی فراگیر سازمان مغز باشد، بلکه میتواند به عنوان یک اصل سازماندهی مرکزی برای فرگشت مغز در عملکردهای شناختی بالاتر در نظر گرفته شود (اندرسون، ۲۰۱۰؛ ۲۰۱۴). او این ایده را فرضیه کلان باز آراستن (MDR) نامیده است. فرضیه MDR این نظر را بیان میکند که اغلب مسیرهای توسعه فرگشتی ممکن است استفاده مجدد از اجزای موجود برای کارهای جدید را به ایجاد مدارهای جدید ترجیح دهند. یکی از مهمترین پیشبینیهای MDR که با شواهد تجربی قابلتوجهی پشتیبانی میشود این نظر است که یک ناحیه مشخص مغز ممکن است شامل بسیاری از عملکردهای شناختی متنوع شود. اندرسون ناحیه بروکا را مثال میزند که به طور سنتی تصور میشود مسئول تولید گفتار است؛ اما مشخص شده است که در انواع دیگر وظایف شناختی و ادراکی-حرکتی مانند ترتیبگذاری کارها، آمادهسازی موتور حرکتی، تقلید کنش و شناخت اقدامات و بسیاری از اعمال دیگر فعال است. یک استنباط اساسی از این مسأله چنین است که یک وظیفه شناختی واحد اغلب توسط چند ناحیه مغزی کنترل میشود.
چندین نظریه دیگر برای بازخرج عصبی مطرح شده است. برای مثال فرضیهای به نام «بازیافت عصبی» را استانیسلاس دوآن استاد علوماعصاب شناختی ارائه کرده است. گرچه این فرضیه شبیه به فرضیه «کلان باز آراستن» اندرسون است، اما بیشتر به کارکردهای شناختی فرگشتیافته اخیر مانند خواندن و ریاضیات میپردازد تا اینکه یک دیدگاه فرگشتی بلندمدت برای استفاده مجدد از سلولهای مغز در نظر داشته باشد (دوآن، ۲۰۰۵). عملکردهای شناختی مانند خواندن و ریاضیات ممکن است دارای زمان فرگشتیِ کافی برای ایجاد مدارهای مغزی اختصاصی نبوده باشند، اما به نظر میرسد که دارای برخی خوشههای عصبی تخصصی هستند. بنابراین برای یادگیری خواندن یا انجام عملیات ریاضی این عملکردها باید بر مدارهای عصبی از قبل موجود با درجهای از انعطافپذیری عصبی تکیه کنند که میتواند از افکار و رویههای جدید پشتیبانی نماید.
برای مثال به نظر میرسد که عملیات ریاضی سطح بالا تا حدی به نواحی قشری در لوبهای گیجگاهی داخلی، لوب آهیانهای، شکنج زاویهای و شیار درون جداری (IPS) مربوط میشود. شیار درون جداری دارای نورونهایی است که به ترقیق (قابلیت تمایز بین یک، دو یا سه چیز) و انجام مقایسههای بزرگ بین مجموعههای کوچکتر و بزرگتر (تمایز بین ۲۵ چیز و ۵۰ چیز) اختصاص داده شدهاند. این دو فرآیند اصلی یک توانایی اساسی به نام نومروسیتی را تشکیل میدهند (کولیج و اورمن، ۲۰۱۲). بنابراین بازخرج عصبی میتواند یک ویژگی مهم و اساسی برای سازماندهی مغز باشد.