Get Mystery Box with random crypto!

شفیعی نامه

لوگوی کانال تلگرام shafieename — شفیعی نامه ش
لوگوی کانال تلگرام shafieename — شفیعی نامه
آدرس کانال: @shafieename
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 527
توضیحات از کانال

یادداشتهایی دربارهٔ استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
محسن پورمختار
ارتباط با مدیر کانال
@Sirjan773

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-07-19 07:26:07
شاهنامه ‌خوانی

با جمعی از یاران کلاسهای مثنوی‌خوانی در سیرجان مهمان دوستان عزیز آقای تیموری و خانم شهابی بودیم. میهمانان از بنده خواستند که برایشان شاهنامه بخوانم. این دو بخش یادبودی از آن جلسه است به انتخاب آقای رضا قاسمی نژاد.

@mohsen_pour_mokhtar

@instatoolboxbot


-----------
خرید سرور مجازی با سرو دیتا
134 views04:26
باز کردن / نظر دهید
2022-06-19 21:25:41 شاهنامهٔ سعدلو

امروز بدون اینکه هدف خاصی داشته باشم، داستان ‹جنگ پیران و گودرز› را در مهمترین نسخه‌های دست‌نویس و چاپی شاهنامه مقایسه کردم و ساعاتی به قول عطار ‹در میان صد بلا شاد آمدم›.
یکی از این نسخه‌ها، دست‌نویسِ سعدلو بود. نسخه‌ای از شاهنامه فردوسی و خمسهٔ نظامی که استاد ایرج افشار، احساس خود را به هنگام دیدار آن اینگونه بیان فرموده: نسخه‌ای دیدم که در وصفش یک دهان خواهم به پهنای فلک. چشمم از دیدنش خیره می‌ماند. همان نگاه نخستین که بر دو صفحهٔ میانین نسخه افتاد مرا با خویش به روزگاری کشانید که کاتب و مُذهّب و جدول‌ساز، چنین نسخهٔ عالی را پرداخته بودند. (آینده ۱۸/۴۶۵)
باری نکته‌ای که باعث شد تا این یادداشت را بنویسم این بود که دیدم بعضاً ازین دستنوشته با عنوان نسخهٔ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی یاد می‌شود. البته باید قدردان دایرةالمعارف بزرگ بود که همّت کرد و این نسخه را خرید اما شایسته است که این دست‌نویس به عنوان «نسخهٔ سعدلو» شناخته شود. به این دلایل:
۱. قدردانی از خاندان سعدلو که در طی سده‌ها این نسخه را- با همهٔ دشواری‌هایی که نگهداری چنین کتابی در یک ایل کوچ‌رو دارد- حفظ کردند. به فرموده استاد ایرج افشار: این نسخه میراثی ملی است که سعدلوها آن را به هنگام کوچها و جنگها و خانه به دوشیها در فراز و نشیب زندگانی و در سرّاء و ضرّاء حوادث آن را از هر بلیه و واقعه‌ای محفوظ داشته‌اند. ( همان ۴۶۶). این نکته هم شایان ذکر است که میراث‌بران این نسخه، اهتمام داشته‌اند که این کتاب در ایران بماند و به خارج منتقل نشود. (همان)
بنابراین انصاف حکم می‌کند که با نگاه‌داشتِ نام آن ایل بزرگ بر این نسخه ایراندوستی آنها پاس داشته و یادآوری شود.
۲. این نسخه نمادی است ازین حقیقت که اقوام ایرانی- از هر نژاد که می‌بودند- در طی قرون و اعصار به ادب فارسی و مخصوصاً شاهنامه عشق می‌ورزیدند. این نکته در باره ایل سعدلو که از ترکان قفقاز و مؤثر در دولت‌های قراقویونلو و آق‌قویونلو و صفوی بودند، به اسناد متعددی مستند است که این شاهنامه و خمسه یکی از مهمترین آن اسناد است. نشانه‌ای کهن و درخشان از عشق ترکانِ مرزبان ایران به ادبیات فارسی.
۳. این نسخه را استاد ایرج افشار، کاشفِ دانشمند و کتابشناس آن که خود واسطهٔ خرید آن برای دایرةالمعارف بزرگ اسلامی بود، «نسخهٔ سعدلو» نامیده است.( همان ۴۶۵) نامگذاری آن پیر فرزانه را که سخن از سر دانایی و سنجیدگی می‌گفت باید پاس داشت و آن را تبدیل نکرد.
https://www.instagram.com/p/Ce_wiLws9vf/?igshid=MDJmNzVkMjY=
332 views18:25
باز کردن / نظر دهید
2022-05-20 21:07:05
شبِ تیره رفتم به مازندران
(یادی از اکبرِ سعادت و شاهنامه‌خوانی در ایل بُچاقچی)

شاهنامه‌خوانی در بُچاقچی، گذشته را به حال پیوند می‌زد. رستم و گیو و گودرز همین سلحشورانِ ایل بودند و رخش‌ و‌ شبدیز همین اسبهای کهر و کبود. فقط برنوها جای شمشیرها را گرفته‌بود...
•••
چند سال پیش مرحوم اکبر احمدی را در روستای کَن‌ِشهر دیدم و چون شنیده بودم که در جوانی شاهنامه را خوش می‌خوانده، ازو خواستم قدری شاهنامه بخواند. چندبیتی از حافظه خواند و خاطراتی از شاهنامه‌خوانی‌های آن روزگار تعریف کرد.
این ویدیو یادگاری از آن شب است.
@sirjanname
421 views18:07
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 08:58:04 یک نکته اصلاحی درباره صحبتهای بالا:

فره ایزدی که از جمشید جدا و به سه بخش تقسیم شد، به ایزد مهر و فریدون و گرشاسپ رسید. من به جای ایزد مهر گفتم ایزد نر یوسنگ.

می‌گویند یکبار ایلخانی بختیاری وقتی بچه‌های لاغر و ضعیف یکی از رعایایش را دید رو به او کرد و گفت:
- مرد حسابی اینها هم بچه‌ان که تو داری!
لر ساده‌دل در جواب گفته بود: خان شرمنده‌ام. توی ده و با نداری و دستِ تنها بهتر ازین نمیشه!!

حالا حکایت بنده‌ است. با حال ناخوشی( که هنوز هم ادامه دارد) و خستگی و گرسنگی بهتر از این نمیشه.
421 views05:58
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 08:57:36 خجسته فریدون ز مادر بزاد

بزرگداشت فردوسی، سیرجان خانه‌موزهٔ مهری مؤید محسنی
۱۴۰۱/۲/۲۵
@mohsenpourmokhtar
379 views05:57
باز کردن / نظر دهید
2022-05-14 09:22:53
دریغ است ایران که ویران شود.

۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت فــردوسی را گرامی می‌داریم.

@sirjanname
399 views06:22
باز کردن / نظر دهید
2022-05-09 00:39:45 عدالتِ ظالمانه

دوستِ دانشورم، دکتر علی شاپوران یادداشتی با عنوان «در چگونگیِ عدالت» در انکارِ مقام معلمی استاد شفیعی کدکنی نوشته‌اند که اگر بخواهم چکیدهٔ آن را بگویم این است:
«شفیعی کدکنی، صوفی و شاعر است، نه معلم و مدرّس، بنابراین تدریس او در دانشگاه با عنوان معلمی خلاف عدالت است.»

ابتدائاً عرض می‌کنم که این یک ویژگی سبکیِ دکتر شاپوران است که مفروضاتی را به عنوان اصولی مسلّم فرض می‌کند و بعد بر مبنای این اصولِ خودمسلّم‌پنداشته، حکمهای قاطعانه صادر می‌فرماید. در این یادداشت هم دکتر شاپوران این اصول را مسلم گرفته‌است:
-شفیعی کدکنی در جایگاه معلمی به جای منطقِ تحقیق، هیجان و احساسات درکار دانشجو می‌کند.
-شفیعی در کلاس درس، حقیقت و روش علمی و قضاوت‌ بی‌طرفانه را در پایِ شهرت و محبوبیت خود قربانی می‌کند.
-او به جای آموختن منشِ نقادانه و شکّاکیِ عالمانه، به دانشجویانش مریدی و مقلّدی می‌آموزد.
•••
می‌گویند: جوانی از اعرابِ بادیه، در جمعِ دوستان خود سوگندهای مغلّظ می‌خورد که هیچ چیز در دنیا شیرین‌تر از حَلاوه نیست! یکی ازو پرسید آیا تو تا به حال حَلاوه خورده‌ای؟ جوان بَدوی گفت: نه، ولی پسر عمویم حَمَد کاغذی را که حَلاوه در آن پیچیده بوده، لیسیده است!
دوست طبیب ادیبم! حالا حکایت شماست. هیچکدام از مفروضاتِ مسلّم‌پنداشتهٔ شما از سر تجربهٔ شخصی و بی‌واسطه و واقع‌بینانه نیست.
شما از کدام راهِ نَبهرهٔ عدالت می‌روید که تنها از طریق خواندن آثار دکتر شفیعی کدکنی و بدون حضور در کلاسهای او- و شاید هم حضوری در حد یکی دو جلسه- احکامی را که کمترین شرط صدور آنها درک محضر او- آنهم در مدت زمانی چندساله است- صادر می‌فرمایید! احکامی که خیل عظیمی از استادان و دانشجویانی که سالها با دکتر شفیعی محشور بوده‌اند، آنها را فاقد اعتبار می‌دانند! چرا آنچه را که شاپورانِ شفیعی ندیده، دیده‌؛ افشار و زرّین‌کوب و موحّد و مصفّا و پورنامداریان و قیصر و عبدالله نژاد و عظیمی و توکلی و صدها نفر دیگر که از جمله نوابغ فرهنگی این مملکت هستند؛ ندیده‌اند و نمی‌بینند و همگی بالإتفاق شفیعیِ معلم را در بالاترین حد ستوده‌ و‌می‌ستایند؟ اینهمه آدمِ عاقلِ باهوشِ باسوادِ منصفِ نجیب، پنجاه سال است که از آسیای شفیعی کدکنی بیرون می‌آیند، آنوقت کلاه تو آردی است!! تنها شما و چند نفر دیگر عدل و عقل دارید و شایسته مقام قضاوتید و بقیه کلوخ‌های چشمدارند؟ دیگرانی که هم محضر شفیعی را نیک درک کرده‌اند و هم آثار او را خوب خوانده‌اند. این چه قضاوتِ نامنصفانه و چه عدالتِ ظالمانه‌ای است!
کوتاه کنم.
من و ما، به سالیان دراز و از نزدیک شفیعی کدکنی را یک معلمِ کم‌نظیر دیده‌ایم. معلمی که خردگرایی، شک‌ورزی، روش تحقیق، انصاف علمی و رویکرد نقادانه می‌آموزد و صد البته در کنار همهٔ اینها عشق که جوهر ادبیات است و شما بر آن نام احساسات و هیجانات و شاعری و صوفیی می‌نهید. اصولاً آیا غایت آموزش و تحقیق در ادبیات، جز تحقّق عشق در آدمی است؟ آیا کلاس ادبیاتی که تنها جایگاه علم و عقل باشد- برکنار از عشق، کلاس ادبیات واقعی است یا کلاس ادبیاتی که علم و عقل و عشق را با هم و درهم داشته باشد؟
کلاس درس شفیعی کدکنی آنگونه که ما به سالیان دراز و از نزدیک درک کردیم، عقل و علم و انصاف و عشق را یکجا در خود داشت و البته هیچ کلاسی و هیچ معلمی برکنار از پاره‌ای ضعفها و اشکالات که لازمه وجود انسانی‌ست، نیست.

https://t.me/shafieename
3.0K viewsedited  21:39
باز کردن / نظر دهید
2022-05-08 23:46:46 در چگونگیِ عدالت
(برای محسن پورمختار و عشق رشک‌انگیزش)


دوست عزیزم دکتر محسن پورمختار قریب به روز معلم عکسی از استاد شفیعی کدکنی منتشر کرد با این توضیح:
یَعرفُنا مَن کان مِن مثلِنا
وسایرُالنّاس لنا مُنکرون

و حرف امروز من در مصداق همین «مثلهم» و «منکرون» است.

اوّلین و ساده‌ترین تعریف «عدالت» همان «هر چیزی را در جای خود نهادن» است که آن‌قدر گویا و جامع هست که فعلاً بشود به همان بسنده کرد. این را در خاطر داشته‌باشید.

۱- آنچه شاعر را محبوب می‌کند عمق و خلوص احساسات او (یا دست‌کم همسو بودن احساساتش و هماهنگی آن، چه در ظاهر و چه در واقع، با احساسات مخاطب) است و البته توانایی او در بروز پسندیدۀ این احساسات. حال یکی پسند عامه را در نظر دارد و دیگری بر آن است که «پسند عامه گو هرگز مباش». شاعر اگر با جامعه‌اش همراه باشد، با ظلم بستیزد (و گاه ادای این کار را درآورد)، «سفارش زمانه» را بپذیرد و درد دل دوستارانش را در شعر خود بازتاب دهد، محبوب و مشهور می‌شود. صوفی هم -که خود به نوعی شاعر است- اگر خلق را به رواداری و مروّت بخواند و بزرگان را به انصاف و تقوا وصیّت کند و کوچک‌ترها را از سرسپردگی به جور و بیداد زنهار دهد و بلکه اگر کراماتی بر پیروان ظاهر کند، شهرت و محبوبیّت حقّ اوست.
ممکن است عده‌ای بگویند قصد و منظور فلان شاعر ظلم‌ستیزی نبوده و فلان صوفی در هوا پرواز نکرده و دیگرانی بگویند بوده و کرده (و بلکه ما دیدیم و منقاد شدیم)؛ آن‌گاه اگر این گروه بگویند: یعرفُنا مَن کان مِن مثلِنا... حق به دست ایشان است.

۲- فکر می‌کنید شاعر را اگر در مدرسه بگذارید به شاگردانش منطق، دوری از هیجان، قضاوت بدون حبّ و بغض، و پای‌بندی به حقیقت، حتی به‌قیمت گمنام ماندن یا حتی منفور بودن، می‌آموزد؟ شاعر را ساخته‌اند که در پی شهرت و محبوبیت باشد، دوست بدارد، نفرت بورزد، پر از شور و هیجان باشد و منطق را مصادره کند یا دور بزند. خیلی از این صفات را شاید اگر بیرون از زمینۀ این جملات بخوانید، صفات بدی نباشد. آنچه موجب ناپسندی «دوست داشتن و نفرت ورزیدن» می‌شود آن است که در جای نادرستی ظاهر شده‌است: در ساحت علم. اگر صوفی را در مدرسه بگذارید شاگردانش را چگونه خواهدپرورد؟ آیا آنها را به شک کردن، نقد کردن، هر حرفی را نپذیرفتن و مقلّد نبودن فرا می‌خواند؟ آیا حتی می‌کوشد (یا می‌تواند) پروازشان بیاموزد؟ صوفی در پی ایمان و یقین و «مرید» است و «چون مرده در میان دستان غسّال» بودن، یعنی عکس آنچه معلّم باید بیاموزد.

معلّمی دیگر است و شاعری و صوفیی دیگر. ما «منکرون» این ارادت و محبّت را گرامی می‌شماریم و می‌کوشیم درک کنیم، حتی اگر از تجربهٔ آن لذت پرواز عاجز باشیم. امّا بر آنیم که به عدل نزدیک‌تر است اگر آموزش شعر و تصوف را نه شاعرانه و صوفیانه، بلکه معلمانه پی بگیریم، که

هر چیز به جای خویش نیکوست.


t.me//fanneadab
270 views20:46
باز کردن / نظر دهید
2022-05-02 20:46:43
.
آمد نَفَسِ صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دمِ صبح سَلامی نسپردی
یا صبح‌دم از رشک سلامت نرسانید
خاقانی


روزتان مبارک،
ای باغِ بهاران، صبحِ بیداران!

#معلم
#شفیعی_کدکنی
387 views17:46
باز کردن / نظر دهید
2022-05-01 16:27:35 «شاهنامه و هویّت ایرانی»

در گفتاری کوتاه برای دانشجویان دانشکدهٔ ایرانشناسی دانشگاه ولی‌عصر رفسنجان.
۱۴۰۱/۰۲/۱۱
@mohsenpourmokhtar
407 views13:27
باز کردن / نظر دهید