2022-05-09 00:39:45
عدالتِ ظالمانه
دوستِ دانشورم، دکتر علی شاپوران یادداشتی با عنوان «در چگونگیِ عدالت» در انکارِ مقام معلمی استاد شفیعی کدکنی نوشتهاند که اگر بخواهم چکیدهٔ آن را بگویم این است:
«شفیعی کدکنی، صوفی و شاعر است، نه معلم و مدرّس، بنابراین تدریس او در دانشگاه با عنوان معلمی خلاف عدالت است.»
ابتدائاً عرض میکنم که این یک ویژگی سبکیِ دکتر شاپوران است که مفروضاتی را به عنوان اصولی مسلّم فرض میکند و بعد بر مبنای این اصولِ خودمسلّمپنداشته، حکمهای قاطعانه صادر میفرماید. در این یادداشت هم دکتر شاپوران این اصول را مسلم گرفتهاست:
-شفیعی کدکنی در جایگاه معلمی به جای منطقِ تحقیق، هیجان و احساسات درکار دانشجو میکند.
-شفیعی در کلاس درس، حقیقت و روش علمی و قضاوت بیطرفانه را در پایِ شهرت و محبوبیت خود قربانی میکند.
-او به جای آموختن منشِ نقادانه و شکّاکیِ عالمانه، به دانشجویانش مریدی و مقلّدی میآموزد.
•••
میگویند: جوانی از اعرابِ بادیه، در جمعِ دوستان خود سوگندهای مغلّظ میخورد که هیچ چیز در دنیا شیرینتر از حَلاوه نیست! یکی ازو پرسید آیا تو تا به حال حَلاوه خوردهای؟ جوان بَدوی گفت: نه، ولی پسر عمویم حَمَد کاغذی را که حَلاوه در آن پیچیده بوده، لیسیده است!
دوست طبیب ادیبم! حالا حکایت شماست. هیچکدام از مفروضاتِ مسلّمپنداشتهٔ شما از سر تجربهٔ شخصی و بیواسطه و واقعبینانه نیست.
شما از کدام راهِ نَبهرهٔ عدالت میروید که تنها از طریق خواندن آثار دکتر شفیعی کدکنی و بدون حضور در کلاسهای او- و شاید هم حضوری در حد یکی دو جلسه- احکامی را که کمترین شرط صدور آنها درک محضر او- آنهم در مدت زمانی چندساله است- صادر میفرمایید! احکامی که خیل عظیمی از استادان و دانشجویانی که سالها با دکتر شفیعی محشور بودهاند، آنها را فاقد اعتبار میدانند! چرا آنچه را که شاپورانِ شفیعی ندیده، دیده؛ افشار و زرّینکوب و موحّد و مصفّا و پورنامداریان و قیصر و عبدالله نژاد و عظیمی و توکلی و صدها نفر دیگر که از جمله نوابغ فرهنگی این مملکت هستند؛ ندیدهاند و نمیبینند و همگی بالإتفاق شفیعیِ معلم را در بالاترین حد ستوده ومیستایند؟ اینهمه آدمِ عاقلِ باهوشِ باسوادِ منصفِ نجیب، پنجاه سال است که از آسیای شفیعی کدکنی بیرون میآیند، آنوقت کلاه تو آردی است!! تنها شما و چند نفر دیگر عدل و عقل دارید و شایسته مقام قضاوتید و بقیه کلوخهای چشمدارند؟ دیگرانی که هم محضر شفیعی را نیک درک کردهاند و هم آثار او را خوب خواندهاند. این چه قضاوتِ نامنصفانه و چه عدالتِ ظالمانهای است!
کوتاه کنم.
من و ما، به سالیان دراز و از نزدیک شفیعی کدکنی را یک معلمِ کمنظیر دیدهایم. معلمی که خردگرایی، شکورزی، روش تحقیق، انصاف علمی و رویکرد نقادانه میآموزد و صد البته در کنار همهٔ اینها عشق که جوهر ادبیات است و شما بر آن نام احساسات و هیجانات و شاعری و صوفیی مینهید. اصولاً آیا غایت آموزش و تحقیق در ادبیات، جز تحقّق عشق در آدمی است؟ آیا کلاس ادبیاتی که تنها جایگاه علم و عقل باشد- برکنار از عشق، کلاس ادبیات واقعی است یا کلاس ادبیاتی که علم و عقل و عشق را با هم و درهم داشته باشد؟
کلاس درس شفیعی کدکنی آنگونه که ما به سالیان دراز و از نزدیک درک کردیم، عقل و علم و انصاف و عشق را یکجا در خود داشت و البته هیچ کلاسی و هیچ معلمی برکنار از پارهای ضعفها و اشکالات که لازمه وجود انسانیست، نیست.
https://t.me/shafieename
3.0K viewsedited 21:39