Get Mystery Box with random crypto!

آشنایی من با او خیلی زود تبدیل به دوستی شد. در آن ایّام بهرام | شفیعی کدکنی

آشنایی من با او خیلی زود تبدیل به دوستی شد. در آن ایّام بهرام صادقی دانشجوی دانشکدهٔ پزشکی بود و من داستان‌های او را در سخن خوانده بودم. او نیز شعرهای مرا. بهرام صادقی با نام مستعار صهبا مقداری که در هم ریختهٔ بهرام صادقی بود شعر می‌سرود. بسیار با‌ذوق و تند و تیز و نکته‌سنج بود.
شعر‌شناسی‌اش از شاعریش بیشتر بود.
شعر «عبور» مرا که در سخن چاپ شده بود همان که در کتاب «از زبان برگ» هم آمده ـ وقتی آن را خواند نکته‌ای گفت که من نسبت به آن هیچ استشعاری نداشتم. او به من گفت وزن این شعر با ریتم حرکت قطار همخوانی دارد.
در جستجوی نیشابور
زندگی و شعر محمدرضا شفیعی کدکنی
مجتبی بشر‌دوست، صص ۸۱-۸۰

شعر «عبور»
محمد‌رضا شفیعی کدکنی

سفر ادامه دارد و شب از کناره می‌رود
گریوه‌ها و دشت‌های رهگذر
دوباره شکل یافتند و روشنی
-که آفریدگار هستی است-
 دوباره آفریدشان
 سفر ادامه دارد و من از دریچۀ ترن
 به کوه‌ها و دشت‌ها سلام عاشقانه‌ای
 که جویبار جاری و
 جوان روشنی است
 در کویرِ پیرِ سوختن
 روانه می‌کنم
لطافت هوای بامداد را
زِ گیسوان دختری که از میان پنجره
فشانده موی نرم خویش را به دوش باد
روایتی رها و عاشقانه می‌کنم...
[الی آخر]