از اِصفهان به قم می رَفت؛ صدایِ آهنگِ مُبتذلِ راننده جَلال ر | شَهیدمُحَمَّدرضاتورجےزاده
از اِصفهان به قم می رَفت؛ صدایِ آهنگِ مُبتذلِ راننده جَلال رو آزار می داد. با خوشرویی به راننده گفت: "اگه اِمکان داره یا نَوار رو خاموش کنید، یا برایِ خودتون بِذارید." راننده با تَمسخُر گفت: "اگه ناراحتی می تونی پیاده شی!!" جلال رفت تویِ فکر؛ هوایِ سرد، بیابونِ تاریک... _"پیاده میشم" راننده هَم که اِنگار مُنتظر بود، پِدال ترمز رو فِشار داد و ایستاد و گفت: "بِفَرما!"جلال پیاده شد و اتوبوس هَم حَرکت کرد! هنوز خِیلی دور نَشده بود که ایستاد. همین که جَلال به اتوبوس رِسید؛ راننده با لبخند به جَلال گفت: "بیا بالا جَوون. نوار رو خاموش کَردم."