2022-08-31 09:11:37
حکایت گذرانه
#درسهای_تاریخ
همهی ما میمیریم.
همهی ما بدون استثنا، کمی دیرتر کمی زودتر؛ یک دفعه ناگهانی تمام میشویم. یک روز همین خانهای که سقف دارد. خانه عنکبوتها و لانهی خفاشها میشود. همین ماشینی که دوستش داریم. زیر باران در یک گورستان ماشین زَنگ میزند، همین بچههایی که نفسمان به نفسشان بند است، میروند پَی زندگیشان، حتی نمیآیند، آبی بریزند روی سنگ مزارمان!
قبل از ما میلیونها انسان روی این کرهی خاکی راه رفتهاند.
مغرورانه گفتهاند: مگر من اجازه بدم! مگر از روی جنازهی من رد بشوید!
و حالا کسی حتی نمیتواند استخوانهای جنازهشان را پیدا کند، که از روی آن رَد بشود یا نشود.
قبل از ما کسانی زیستهاند که زیبا بودهاند.
دلفریب، مثل آهو خرامان راه رفتهاند. زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده، سیبها از سرخی گونههایشان رنگ باخته و حالا کسی حتی نامشان را هم بهخاطر نمیآورد.
قبل از ما کسانی بودهاند که در جمجمهی دشمنانشان شراب ریختهاند و خوردهاند. سرداران و امیرانی که گُرزهای گران داشتهاند. پنجه در پنجه شیر انداختهاند، از گلوله نترسیدهاند و حالا کسی نمیداند در کجای تاریخ گم شدهاند؟
همهی این کینهها، همهی این تلخیها، همهی این زخمزبان زدنها، همهی این کوفت کردنِ دقیقهها به جان هم، همهی این زهر ریختنها، تهمت زدنها، توهین کردنها به هم، تمام میشود، از یاد میرود و هیچ سودی ندارد، جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.
اگر میتوانیم به هم حس خوب بدهیم کنار هم بمانیم و اگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همهی ما میمیریم.
( همهی ما بدون استثنا، کمی دیرتر، کمی زودتر یک دفعه و ناگهانی.)
پس زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند.
برای رسیدن به کبریا باید نه کبر داشته باشیم، نه ريا!
...........................................
🇸 🇦 🇱 🇦 🇲 _🇰 🇴 🇷 🇲 🇦 🇳 🇯
@salam_kormanj
361 views06:11