2022-09-25 12:39:33
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار؛
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دستِ تو یعنی:
زبانِ آتش و آهن
من اما پیشِ این اهریمنی؛ ابزارِ بنیانکن،
ندارم جز زبانِ دل
دلی لبریز از مهرِ تو؛ ای با دوستی، دشمن!
زبانِ آتش و آهن؛ زبانِ خشم و خونریزیست
زبانِ قهرِ چنگیزیست
بیا… بنشین… بگو… بشنو
بگو… بشنو سخن؛
شاید فروغِ آدمیت راه در قلبِ تو بگشاید
فروغِ آدمیت؛ راه در قلبِ تو بگشاید
برادر… ای برادر…
گر که میخوانی مرا؛ بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار؛
تا از جسمِ تو، این دیوِ انسانکُش برون آید!
تو از آیینِ انسانی؛ چه میدانی؟! چه میدانی؟
اگر جان را خدا دادهست؛ چرا باید تو بستانی؟!
چــرا باید؟ چرا باید؟
که با یک لحظه غفلت؛ این برادر را به خاک و خون بغلتانی؟
به خاک و خون بغلتانی
برادر را؛ به خاک و خون بغلتانی
به خاک و خون بغلتانی
گرفتم در همه احوال؛
حقگویی و حقجویی و حق با توست
ولی حق را؛ برادر جان
به زورِ این زبان نافهمِ آتشبار؛ نباید جست
اگر این بار شد؛ وجدانِ خواب آلودهات بیدار
تفنگت را زمین بگذار
#محمدرضا_شجریان
@shamsmowlana
2.0K views09:39