Get Mystery Box with random crypto!

«کتاب برای زندانیان زندان فشافویه» #فائزه_عبدی‌پور، همسر #م | روزنامه شریف | Sharifdaily

«کتاب برای زندانیان زندان فشافویه»

#فائزه_عبدی‌پور، همسر #محمد_شریفی_مقدم در صفحه توییترش نامه‌ای از او را به اشتراک گذاشته که در آن قصدش برای راه‌اندازی کتاب‌خانه‌هایی کوچک در بندهای زندان تهران بزرگ را مطرح می‌کند:

چند سالی است که محکومیت خود را در زندان تهران بزرگ سپری می‌کنم و یک سال اخیر را در بند عمومی زندان، البته در سلولی امن و جدا از سایرین. از زندان تهران بزرگ (فشافویه) به اجمال برایتان می‌گویم: این زندان بیش از هجده هزار زندانی را در پنج مجموعه زندان جای داده است. درباره شرایط زندان بارها فعالین محبوس گزارش‌هایی نوشته‌اند؛ نبود آب آشامیدنی، تغذیه نامناسب، جمعیت چند برابر ظرفیت بندها، نزاع‌، اعتیاد، اُوِردوز، خودزنی، خودکشی، تجاوز و روابط استثماری شدت یافته و... مسائلی است که زندانیان با آن‌ها سر و کار دارند.

در هر تیپ زندان، که حدود چهار هزار زندانی در آن هستند، دفتری موسوم به فرهنگی وجود دارد که چهار ساعت در روز فعال است. هر بند یک ساعت در هفته می‌تواند پنج نفر را به این دفتر بفرستد. اتاقی در فرهنگی به کتابخانه اختصاص یافته است: چند قفسه کتاب که لااقل نیمی یا بیشترش را کتاب‌های تکراری «مذهبی» یا کتب «خاطرات جنگ هشت ساله» تشکیل می‌دهند. که گرچه به چاپ هفتادم نایل شده‌اند اما لااقل چند چاپش در گوشه فرهنگی زندان‌ خاک می‌خورند. هر کدام از این پنج نفر می‌توانند یک کتاب را به امانت بگیرند. برخلاف آیین‌نامه سازمان زندان‌ها روزنامه، جراید و مجلات در اختیار زندانیان قرار نمی‌گیرد و برخلاف همان آیین‌نامه، کتاب‌هایی که برای زندانیان پست شده بازگشت می‌خورد. از همین رو کتاب در زندان کالایی بسیار کم‌یاب است.

عذر می‌خواهم؛ قرار بود درباره زندان ننویسم. پس به سراغ اصل مطلب می‌روم: کتاب در زندان از معدود امکان‌هایی است که می‌تواند زندانی را به دنیای بیرون از میله‌های زندان ببرد. اینکه چند سالی در بیابانی، زندانی، سلولی و تختی حبس باشی، با خواندن «مرشد و مارگاریتا» بعید است تو هم بر فراز شهر پرواز نکنی. به طور خلاصه بگویم زیبایی‌ صفحه‌های یک رمان برای زندانی لذت‌بخش‌تر می‌شود. گویی کتاب به جانشان می‌نشیند؛ پیرمرد هفتاد ساله‌ای که عصازنان هر سه - چهار روز یک رمان از من می‌گیرد و بعد می‌آید روی صندلی می‌نشیند، یک سیگار روشن می‌کند و برایم از داستان و فرازهای جذابش می‌گوید. یا علی که هر روز می‌آید می‌گوید: «داستان داری؟» هفت کلاس سواد دارد، داستان کوتاه می‌خواند و عاشق کتاب‌های تاریخی است. و من دیگر هیچ کتابی ندارم که مورد علاقه‌اش باشد.

به تجربه خودم و دوستانی که در بندهای دیگر زندان به طور تنبیهی پخش بوده‌اند در هر بند ده پانزده نفری کتاب‌خوان هستند که از داشتن کتاب محرومند. کتاب در زندان کارکردهایی فراتر از متن نیز می‌یابد. کتاب و کاغذ محیط سیمانی-آهنی زندان را در هم می‌شکند. کتاب احترامی می‌شود در انبوه توهین‌های زندان و زندانبان. و ورق زدن صفحاتش برای پیدا کردن حرف‌هایی که خود فرد نمی‌تواند کلماتش را بسازد، یا چیزهایی که از دیدنش محروم است و با خواندن متن‌ها برایش به تصویر می‌آیند. حتی تماشای جلدش، که خود رنگی است در میان سبز و طوسیِ دیوارهای زندان، حال و هوای زندانی را عوض می‌کند.

ما می‌خواهیم در هر بند زندان کتابخانه‌‌ای با موجودی صد کتاب راه بیندازیم تا دسترسی حداقلی کتاب برای زندانیان فراهم شود و از شما می‌خواهم چند جلدی از کتاب‌های خود را برای زندانیان در فشافویه بفرستید و نیز از ناشران، نویسندگان و دوستان خود بخواهید تا در صورت امکان ما را در این امر یاری کنند.

توضیحات بیشتر را در توییت فائزه عبدی‌پور می‌توانید بخوانید و اگر دوست داشتید، در این طرح مشارکت کنید.

t.me/sharifdaily/7704

@sharifdaily