رخ خوب خویشتن را به چه پوشی از نظرها؟ که به حسرت تو رُفتم به دو دیده خاک درها برت آمدیم یک دم، ز برای دست بوسی چو ملول گشتی از ما، ببریم درد سرها تو به ناز خفته هرشب، ز منت خبر نباشد که زخون دیده گریم ز غمت به رهگذرها عجب آمدم که: بعضی ز تو غافلند، مردم مگر از ره بصارت خللیست در بصرها؟ نتوانم از خجالت که: بَرِ تو آورم جان که شنیدم: التفاتی نکنی به مختصرها ز لبت نبات خیزد، چو خنده برگشایی بهل این شکر فروشی، که بسوختی جگرها بَرِ آن کمان ابرو دل اوحدی چه سنجد؟ که به زخم تیر مژگان بشکافتی سپرها #اوحدی_مراغهای @sher1vaadab 303 viewsعاطـفـــ✧ـــه, 09:31