Get Mystery Box with random crypto!

- «دست من را بگیر!» می گیرم این همان دست بود؟! خُب باشد باز ام | شعر امروز

- «دست من را بگیر!»
می گیرم
این همان دست بود؟! خُب باشد
باز امشب زنی کتک خورده
روی مغزم، اسید می پاشد

همه در حال تجزیه شدنند
خاطرات نوازش و آغوش
دیدن فیلم، دست در دستت
برق را می کند کسی خاموش

بعد تاریک می شود صحنه
بعد تنها صدای جیغِ زن است
گریه کن گریه کن بلند بلند
سینما نیست، زندگیِ من است

جای سیلی ست یا که بوسه ی تو
گونه هایم هنوز می سوزد
لب این شعر را پر از تردید
یک نفر در سکوت می دوزد

چشم هایم هنوز خیره به سقف
بالشم مثل ساحل خزر است
توی خوابم زنی ست که امشب
چمدان بسته راهی سفر است

موج بر روی موج می لغزد
باز هم موقع هماغوشی ست
- «دست من را بگیر!»
می گیرم
روبرو درّه ی فراموشی ست

فاطمه اختصاری
@shereemroz