Get Mystery Box with random crypto!

در لابه لای ِ خواب های شیشه ای بازم گُم کردم از افسونِ چشمان ت | شعر امروز

در لابه لای ِ خواب های شیشه ای بازم
گُم کردم از افسونِ چشمان تو این دل را

بازم دلم امشب اسیر موج طوفان شد
رفتی و من پیدا نکردم راه ساحل را

وقتی که رفتی تازه فهمیدم که این دوری
عاقل نمی سازد دگر یک مرد جاهل را

امشب به جای آسمان چشمان من بارید
آن قدر که دیگر نمی دیدم مقابل را

می سوزم از دردی که درمانش نگاهی بود
بوی جنون برداشته احوال منزل را

سامان نمی گیرد دلی که عاشقی کرده
برهم نزن این مُهره های سرد پازل را

بیخود تقلّا می کنی،این عادت عشق است
اورفته است،دیگر رها کن این مسائل را

سعید سعادتی فر
@shereemroz