Get Mystery Box with random crypto!

تا کِی بنویسم ؟ قلمم فحش کشم کرد در منبرِ کرکس خبری نیست به جز | شعر امروز

تا کِی بنویسم ؟ قلمم فحش کشم کرد
در منبرِ کرکس خبری نیست به جز جنگ
طوفان زده شد کوچه ی بن بست معارف
در محفلِ او نیست به جز عقرب و خرچنگ

_ عمّامه ی چرکین که طلبکار ندارد

این آینه با بودنِ من مسئله دارد
ساعت شده مأمورِ شکنجیدن ایّام
در طعنه ی این عقربه ها کُرک و پَرم ریخت
هر موی سفیدم شده یک منبعِ دشنام

_ این شهر درندشت شما غار ندارد؟

حرمت شکنان حرمتِ آئینه شکستند
بر منبرِ خود جیغ زدند:آی نفس کش
شاعر که چنین واقعه ای منتظرش بود
نقاشِ قفس شد لقبش بود:قفس کش

_ دستانِ به زنجیر که خودکار ندارد

از خون جوانان وطن لاله دمیده*
تبریک به اُرگان حفاظت زِ گیاهان
بر روی تنم رنگ سیاهی زده باتوم
برپا شده کمپین حمایت زِ سیاهان

_ تکبیرة الاحرام خريدار ندارد

در حافظه اش یک سگِ بیمار نشسته
در سالِ سگی قحطِ وفا بود به بازار
در خاطره،اعدام زنان بعدِ تجاوز
در خانه ی ما گرگ رکب زد به سپه دار

_ وق وق نکن این شهر وفادار ندارد

هی شعر بگو شعر بگو لایک برادر
هی دور کمر،طعم لبش،موی کمندش
هی قصه ی معشوقه و چشمان قشنگش
تشبیه به زرافه ی اندام بلندش

_ سانسور به معشوقه ی تو کار ندارد

شاعر تو پشیمان نشوی از لب و لوچه
چون او که پشیمان ز پشیمانی خویش است
ما سگ دو زنان در پی یک لقمه ولی او
دلبسته ی یاران خراسانی خویش است

_ پوزش،دهنم زیپ به ناچار ندارد

ع شوپی
@shereemroz