خام بودم که مرا سوختی از بس پختم! پاره شد پیرهنـم... دیدم و دی | شعر امروز
خام بودم که مرا سوختی از بس پختم!
پاره شد پیرهنـم... دیدم و دیدی: لختم
فحش دادم به تو از عقل، نه از بدمستی!
مست کردم به فراموشی ِ «بار ِ هستی»
از گذشته شب تـــــو تا بــــه هنوزم آمد
مست کردم که نفهمم چه به روزم آمد!
سید مهدی موسوی
@shereemroz