ایـــــــران را از یـاد نبــریـم بخش دوّم؛ چه | شعرحقیقی
ایـــــــران را از یـاد نبــریـم
بخش دوّم؛
چه موهبتی از این بزرگتر که کسی بتواند فردوسی و خیّام و حافظ و مولوی را به زبانِ خودِ آنان بخواند؟ برای آنکه بتوان آنان را تا مغزِ استخوان احساس کرد همان بس نیست که فارسی بیاموزند، باید ایرانی بود. نباید بگذاریم که مشکلهای گذرنده و نهیبهای زمانه، گذشته را از یاد ما ببرد. ما امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند آنیم که از شکوه و غنای تاریخیِ خود الهام بگیریم زیرا در آستانهی تحوّلی هستیم. خوشبختانه ضربههایی که بر سرِ ایران فرود آمده است هرگز بدانگونه نبوده که او را از گذشتهی خود جدا سازد. حملهی تازیان، شاهنشاهیِ ساسانی را از هم فرو ریخت، کاخها خراب شد و گنجها بر باد رفت، امّا روحِ ایرانی مسخّر نگردید. ایــران طیّ قرنها به دست فرمانروایان غیر ایرانی حکمگذاری شده است. ولی چه باک؟ عرب و ترک و غُز و مغول و تاتار چون میهمانانی بودند که چند صباحی بر سر سفرهی ایــران نشستند؛ آمدند و رفتند بیآنکه بتوانند ایران را با خود ببرند. در همان زمانهایی که پیکر ایران لختهلخته شده بود و هر پارهی آن در سلطهی حاکم خودی یا بیگانهای بود، روحِ او پهناور و تجزیه ناپذیر مانده بود. ایـــرانِ واقعی تا بدانجا گسترده میشد که تمدّن و فرهنگ و زبانِ او در زیر نگین داشت. ایران همواره استوارتر و ریشهدارتر از آن بوده است که به نژاد یا مسلکِ سلطان یا خان یا فاتحی اعتنا کند؛ قلمروی ایران، قلمروی فرهنگی بوده و تمدّن و زبان، مرزهای او را مشخّص میداشتهاند. تاریخِ جاودانیِ هر ملّتی تاریخ تمدّن و فکر اوست، مابقی وقایعِ گذرندهای هستند که ارزشِ آنها سنجیده نمیشود مگر در کمکی که به بهبود زندگی و تأمین رفاه مردم زمان خود کردهاند. تاریخ واقعی، تاریخ سِیر بشریّت به سوی ارتقاء است. از اینرو ما چون به گذشتهی خود نگاه میافکنیم چندان بدان کاری نداریم که در فلان عهد چه کسی بر ایـــران فرمان میرانده یا مرزبانانِ این سرزمین در کدام خط پاسداری میکردهاند. سِیر معنویِ قوم ایرانی و جنبشها و کوششهای او برای ما مهمّ است. ما دورانِ اعتلای ایــــران را دورانی میدانیم که تمدّن و فرهنگ به شکُفتگی گراییده، و دورانِ انحطاط او را دورانی که تمدّن و فرهنگ، دستخوش رکود و فساد گردیده.
#ایران_را_از_یاد_نبریم
کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن @sarv_e_sokhangoo