آدرس کانال:
دسته بندی ها:
دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین:
1.48K
توضیحات از کانال
تعرفه تبلیغات
@shahinn3
.
.
.
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
1
4 stars
0
3 stars
0
2 stars
1
1 stars
1
آخرین پیام ها
2018-08-12 23:25:52
16.1K views20:25
2017-09-15 19:19:00
جهانگردی
میگفت؛ دور دنیا را گشتم
و همه جاهای دیدنی جهان را دیدم
و با آدمهای متفاوتی نیز برخورد کردم
و در آخر
متوجه شدم که
زیباترین و دیدنی ترین
جای جهان داشتن یک قلب پاک
@sheremosbat
62.0K views16:19
2017-08-31 11:03:51
We try to hide our feelings
but forget that our eyes speak
احـساسـاتمـون رو مخـفـی مـی کـنیـم
امـا یادمـون مـیـره کـه چشـمـامـون حـرف مـیـزنـن ...
@sheremosbat
49.9K views08:03
2017-08-28 13:48:59
حکایت رفاقت
حکایت سنگهای کنارساحله
اول یکی یکی
جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی
پرتشون میکنی تو آب
اما بعضی وقتا یه
سنگهای قیمتی گیرت میاد
که هیچوقت
نمیتونی پرتشون کنی
@sheremosbat
56.7K views10:48
2017-08-22 12:07:41
زیادي خوب بودن
خوب نیست
زیادی که خوب باشي دیده نمیشوی
میشوی مثل شیشه ای تمیز
کسي شیشه ی تمیز را نمیبیند
همه به جای شیشه
منظره ی بیرون را میبینند..!
@sheremosbat
51.5K views09:07
2017-08-15 09:37:43
زندگی همانقدر که
در تو جریان دارد،
بیرون از خانه در جریان است.
خودت را بردار
و از خانه بیرون بزن…
#سید_محمد_مرکبیان
@sheremosbat
35.6K views06:37
2017-08-12 17:46:53
بعد از تو بگو این من بیچاره چگونه
در یک چمدان جا بدهم خاطرهها را؟
@sheremosbat
33.7K views14:46
2017-08-10 21:56:20
باید یک مکانی باشد
هر مکانی
حتی یک مکان خیالی
تا بتوانیم به آنجا برویم
و از نو زاده شده برگردیم
#کارلوس_فوئنتس
@sheremosbat
31.3K views18:56
2017-08-08 21:06:03
حضرت مولانا
داستان مثنوی معنوی
وحدت در عشق
عاشقی به در خانة یارش رفت و در زد. معشوق گفت: كیست؟ عاشق گفت: "من" هستم. معشوق گفت: برو, هنوز زمان ورود خامان و ناپُختگان عشق به این خانه نرسیده است. تو خام هستی. باید مدتی در آتش جدایی بسوزی تا پخته شوی, هنوز آمادگی عشق را نداری. عاشق بیچاره برگشت و یكسال در آتش دوری و جدایی سوخت, پس از یك سال دوباره به در خانة معشوق آمد و با ترس و ادب در زد. مراقب بود تا سخن بیادبانهای از دهانش بیرون نیاید. با كمال ادب ایستاد. معشوق گفت: كیست در میزند. عاشق گفت: ای دلبر دل رُبا, تو خودت هستی. تویی, تو. معشوق در باز كرد و گفت اكنون تو و من یكی شدیم به درون خانه بیا. حالا یك "من" بیشتر نیست. دو "من" در خانة عشق جا نمیشود. مانند سر نخ كه اگر دو شاخه باشد در سوزن نمیرود.
گفت اكنون چون منی ای من درآ
نیست گنجایی دو من را در سرا
@sheremosbat
31.0K views18:06
2017-08-08 13:28:08
گر بر سر نفس خود امیری، مَردی
بر کور و کر، ار نکته نگیری، مَردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری، مَردی
#رودکی
@sheremosbat
33.4K views10:28