Get Mystery Box with random crypto!

کانال رسمی سایت شعر ناب

لوگوی کانال تلگرام sherenabcom — کانال رسمی سایت شعر ناب ک
لوگوی کانال تلگرام sherenabcom — کانال رسمی سایت شعر ناب
آدرس کانال: @sherenabcom
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 1.48K
توضیحات از کانال

سایت ادبی شعرناب گنجینه ی اشعارشاعران معاصرپارسی زبان بهترین ومطمئن ترین مکان برای نشر وحفظ آثارواشعارشما،چاپ کتاب گروهی و فردی ، فروش ترانه ،آموزش و نقد تخصصی و..
Sherenab.com
ارتباط با مدیر @fekri45
کانال اشعار
@sherenabcom

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-15 20:51:46
من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد
دعای یک لب مستم که مستجاب نشد
من آن گلم که در آتش دمید و پرپر شد
به شکل اشک در آمد ولی گلاب نشد
نه گل که خوشه‌ی انگور گور خود شده‌ای
که روی‌شاخه دلش خون‌شد و شراب نشد
پیمبری که به شوق رسالتی ابدی
درون غار فنا گشت و انتخاب نشد
نه من که بال هزاران چومن به‌خون غلطید
ولی بنای قفس در جهان خراب نشد
به‌خواب رفت جهان آنچنان که تا به ابد
صدای هیچ خروسی حریف خواب نشد

غلامرضا طریقی
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom
654 views17:51
باز کردن / نظر دهید
2022-08-14 16:09:18
داری سکوت سرد مرا می تراشی و
با هر تراشه باز ، زبان باز می کنی
رد می شود نگاه تو از جیغ اره تا
در انحنای چشم من اعجاز می کنی

سرگیجه های گیج تو در موج ریز من
شرم گره گره شده در تن دریدگی است
آشوب عشق خیس تو در روح زخمی ام
فصل بلند مرتبه ی دلسپردگی است

نقشینه های رند هوس باز دست تو
در چارچوب پیرهنم هرم آتشند
سودابه های عاشق زیبا که با فریب
در پشت سایه ها، به کمین سیاوشند

من در خیال داغ خودم دود می شوم
با یک دهان خشک گس و واژه های کال
در مرزهای بودن و نا بودن تنم
حل می شوم میان تراشیده های لال

حالا معرقم که به بازار اصفهان
از بطن گاو خونی قلبت رها شده
در ارتفاع ترس نگاهت معلقم
ای زنده رود! بودنت از من جدا شده

بتول رجائی علیشاهدانی(صنم)
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom
646 views13:09
باز کردن / نظر دهید
2022-08-12 19:15:59
او شعر بود و از دو چشمانش غزل می ریخت
لب وا که میکرد از لبش قند و عسل می ریخت
"
سهمِ من از عشقش نشد یک لحظه آغوشش
شبها به جای خود غمش را در بغل می ریخت
"
مؤمـن شدم من، با اذانِ هر نگـاهِ او
از چشم های کافرش "خیر العمل" می ریخت
"
خطـاطیِ لبـخندِ او، الـگوی نستعـليق...
از چهره أش صد آیه و ضرب المثل می ریخت
"
آدم که جای خود، ملائک عاشقش بودند
أشکِ خدا بر خلقتِ او از ازل می ریخت
"
من مصرعی شعرم که ناقـص بودم أما او؛
او شعر بود و از دو چشمانش غزل می ریخت...

محمدباقر آزاد (مستعار)
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom
684 views16:15
باز کردن / نظر دهید
2022-08-09 04:29:22
۱)یک دشت، غریقِ لاله ی شیدایی
میخواند زمینِ کربلا، لالایی
هفتاد و دو آیه، سوره ی عشاق است
نازل شده در مصحفِ عاشورایی...

۲)گریید، که اصغر ز عطش، بی تاب است
لب تشنه رقیه، اشکِ ما میراب است
از سوزِ عطش بر لبِ اولادِ حسین
مهریه ی زهرای پیمبر، آب است...

۳)لب تشنه، در اندیشه ی طفلان بودی
بی دست بُدی، مشک به دامان بودی
با آبِ عطش وضو گرفتی به فرات
هر چند خودت نمازِ باران بودی...

۴)آن گوهرِ پاک و صیقلی، عباس است
آیینه ی عشقِ ازلی، عباس است
مهتاب، شبانگه، که به شط می افتد
تصویرِ اباالفضلِ علی، عباس است...

۵)یک سو، دلِ بی قرارِ خواهر، نیزه
یک سو، نگهِ گرمِ برادر ، نیزه
نیزه، نیزه، نیزه، نیزه، نیزه
میعادگه و وداعِ آخر، نیزه ...

۶)طفلان، زینب، داغ و سیلی ست و آه
زنجیر به پای، سوی شام اند به راه
ای شمر! گمان مبر که بی سردار ند
سایه سرشان، سرِ اباعبدالله...

۷) ما، سوخته ی بیرقِ احمر، نیزه
آلِ عطشیم و جانمان بر نیزه
بعد از خاتم، رسولِ ما عاشورا ست
با معجزه ای که رفت بر سر نیزه...

مهدیس رحمانی
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom
808 views01:29
باز کردن / نظر دهید
2022-08-09 04:23:54
غزل : هَل مَن ناصِر
چکانده قطره یِ ناب از دوات ِ اعلا تر
خدای خالقِ ارباب ِ بی سر از محشر
به طبلِ جهل بکوبیده اند و میرقصند
که نیست حُبِّ علی در قنوت سکه و زر
بنای کوفه از اول به سست عهدی هاست
جواب نامه یِ خود را بداده با خنجر
به سینه میزند از لابه لای خیمه رباب
که شیر می‌چکد از خون ِ حنجرِ اصغر
کسی ندیده به دشمن شباهت او را
چه ارباً اربا شد جسمِ پاک پیغمبر
و نوجوان رشیدی به کفر می تازد
که وارث حسن و ، در دلاوری حیدر
چقدر بر سرِ نیزه تو را صدا بزند
و آیه آیه بخواند زبانِ حالِ پدر
سری به نیزه بلند است و خواهری گریان
فتاده در غلُ و زنجیر و خون و خاکستر
ندای هَل مَن ناصِر و تشنگی ِ حرم
سلام ما به حسین و به آن تنِ بی سر

شاعر : مسعود بافقی زاده
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom
652 views01:23
باز کردن / نظر دهید
2022-08-09 04:20:01 ناگه فشارِ چکمه را بر سینه اش احساس کرد
بگذاشت گویی پای را شیطان به عرشِ کبریا

تا پیشِ چشمِ مادرش، بر حنجرش خنجر کشید
گشتند اهلِ آسمان، هم ناله با خیرالنسا

شیب الخضیب افتاد تا در مشتِ شمرِ سنگدل
با ضربه هایی بی امان سر را جدا کرد از قفا

تا شد سرش از تن جدا، اوباشِ میدان تاختند...
سوی زنان و کودکان، سوی حریمِ اولیا

هرچند او را تشنه لب کشتند در بینِ دو نهر
اما به این هم وحشیان حتی نکردند اکتفا

هم زیرِ نعلِ اسب ها شد جسمِ قرآن پایمال
هم رفت روی نی سرِ تابانِ مصباح الهدی

مانندِ نذری هرکسی می کَند، از او تکّه ای
سر را، زره را، خود را، انگشتر و انگشت را

سبطِ رسولِ مصطفی افتاد عریان روی خاک
یومٌ علی صدرِ النّبی یومٌ علی وجه الثری

داریم در دل حسرتِ «یا لیتنا کنّا معک»
چشم انتظارِ منتقم هستیم عمری جمعه ها

می آید آخر با لوای یا لثارات الحسین
با انتقامش می کند، هر دردمندی را دوا

حسین احسانی فر لنگرودی
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom
513 views01:20
باز کردن / نظر دهید
2022-08-09 04:20:01 می بُرد دستِ آسمان، سوی سحر مهتاب را
طی شد شتابان آن شب و این شد شروعِ ماجرا

تا روی دامانِ زمین، انداخت خورشید آتشی...
در سینه ی آن دشت شد، جنگِ جگرسوزی به پا

این سو گروهی اندک از انسانِ کامل در سپاه
آن سو سپاهی کامل از دیو و ددِ انسان نما

این سو بهشتِ جاودان، می سوخت از فرطِ عطش
امّا جهنّم آن طرف، سیراب از آبِ فنا

آن سو سپاهِ سرکشان، این سو گروهِ جان فشان
آن سو سپاهی بی حیا، این سو گروهی بی ریا

با دستِ شیطان ناگهان کوبیده شد بر طبلِ جنگ
شد ثبت در یادِ زمان، آغازِ تاریخِ عزا

احرام پوشانِ حرم بعد از طوافی گردِ یار...
کردند رمی نفسِ خود، رفتند تا کوی منا

سعیِ وفا کردند تا با پاسداری از حسین...
تفسیر گردد «لیسَ لِلإنسانِ إلّا ما سعیٰ»

یارانِ ایمان یک به یک در دستشان جامِ الست
بودند مستان از ازل، از باده ی «قالوا بلیٰ»

در بینِ خود پیمان خون بستند اصحابِ حسین
گردند تا در راهِ حق پیش از بنی هاشم فدا

همچون شهابی حمله ور بر قلبِ تاریکی شدند
از نورشان ایجاد شد، زخمِ عمیقی در فضا

در کوره ی جانِ حسین از داغِ یارانِ شهید...
افتاد هر دم آتشی جانسوز از روی جفا

اکبر که بود آیینه ی اخلاق و کردارِ رسول
آمد به درگاهِ پدر تا گیرد اذنِ جنگ را

در رگ نمی گنجید خون، می خواست از تن پر کشد
تا در مسیرِ حق شود با خونِ خود حاجت روا

اما پدر! آری پدر! این باغبانِ دلشده
بوده ست چشمش همچنان بر قامتِ آن دلربا!

تا سایه ی ترس آورِ آن سرو بر خاکِ ستم...
افتاد، سویش حمله ور گشتند در آن تنگنا

بوده ست سروی یک تنه، در بینِ صدها تیشه دار
شد ارباً اربا پیکرش، افتاد زیرِ دست و پا

آمد به میدان بی زره، با شوقِ «أحلی من عسل»
شد تلخ، کامِ دشمنان از قاسم بن المجتبی

فرزندِ سردارِ جمل، تا داد جولان بینِ خصم
ارباب گفتش آفرین، عباس گفتش مرحبا

آن ناجوانمردان ولی کردند او را سنگسار
پامالِ اسبان شد تنش، کردند فرقش را دو تا

آمد علمدارِ حرم با سینه ای لبریزِ غم
می خواست رخصت گیرد از فرمانده کل قوا

ناگاه دستِ کوچکی، دامانِ سقا را گرفت
مشکی به دستِ دیگرش، اشکی روان از چشم ها

تا مشک را بر شانه اش انداخت سقا، ناگهان
در قلب طفلانِ حسین افتاد شورِ ارتجا

موجِ خروشانِ عطش آمد کنار علقمه
تا پر کند با صد امید آن مشک را از کیمیا

دستی به زیرِ آب برد او تا گلویی تر کند
از کامِ عطشانِ حسین اما به جوش آمد حیا

هنگامِ برگشتن ولی جنگی نمایان در گرفت
افتاد در حصرِ عدو فرزندِ اهلِ «لا فتی»

می کشت و می تازید او بینِ هزاران دیو و دد
از میمنه تا میسره، می گشت آسان جابجا

اما کمانداران نشان کردند او را هم زمان
چون سیل، تیر از هر طرف آمد به سویش بی هوا

از ترس، نامردان کمین کردند پشتِ نخل ها
در آن هیاهوی نبرد از تن دو دستش شد جدا

شد قطع با تیغِ خزان دستِ بهارِ آرزو
چشمانِ زیبای قمر شد مقصدِ تیرِ قضا

تیری روان شد از کمان با قصدِ مشکِ آبرو
شد شرمسارِ کودکان، سقای دشتِ کربلا

افتاد ماه از روی زین، با صورتش روی زمین
در لحظه ی افتادنش، برخاست بانگِ «یا اخا...»

مولا به سوی علقمه از دور آمد مثلِ نور
افتاد نزدیکِ قمر از مَرکبش شمس الضحی

با زانوانِ بی رمق، آمد به بالینش حسین
گفت«ای برادر پشتِ من بشکست و گشتم بینوا»

وقتی که شد شاهِ جهان، تنها و بی پشت و پناه
فریادِ هل من ناصرش، پیچید در کرب و بلا

ناگاه در گهواره ای، غرّید شیرِ شرزه ای
می خواست اصغر تا کند، دستِ عدو را برملا

با جوشنِ قنداقه اش، با گریه هایی چون رجز
آمد میانِ معرکه، با شاه در زیرِ عبا

آن آخرین شمشیر را مولا برآورد از نیام
تا ضربه ای کاری زند، بر قلبِ سنگِ اشقیا

انداخت بینِ دشمنان، شش ماهه مردی اختلاف
در آن هیاهو ناگهان، از چلّه تیری شد رها

لبریز از خونِ گلو شد کاسه ی دست حسین
پاشید سوی آسمان خون را در آن ماتم سرا

می خواست برگردد ولی گویی خجالت می کشید
از مادری دل سوخته، در خیمه با حالِ دعا

آمد که نورِ دیده را دور از نگاهِ مادرش
در خاکِ غربت بسپرد کآمد صدایی آشنا

سر داد مادر آخرین لالاییِ جانسوز را
از شعله های نغمه اش، آتش گرفت ارض و سما

در خیمه ی آلِ خدا، دیگر عطش از یاد رفت
بودند چون اهلِ حرم دلواپسِ خونِ خدا

می رفت سوی معرکه با فرّ و قدرِ حیدری
با قلبِ لبریز از یقین، با شوقِ سوزانِ لقا

خورشیدِ ایمان بر دلِ تاریکِ عِصیان حمله کرد
دوزخ نشین شد لشگری با تیغِ نَجلِ مرتضی

بعد از نبردی سهمگین، وقتی که پیش آمد غروب
پیشانیِ خورشید شد، آماجِ سنگی جان گزا

آمد که با دامن کند پاک از جبین خون را ولی
ای کاش تیرِ حرمله این مرتبه می شد خطا!

وقتی که شد جانِ جهان، رنجورِ تیری جانگداز
آورد او را جانبِ گودال اسبِ با وفا

سلطانِ دین را کافران، با هر سِلاحی می زدند
یک عده با تیغ و سِنان یک عده با سنگ و عصا

هرچند در دریای خون، شد غرق کشتیّ ِ نجات
می کرد نجوا با خدا از روی تسلیم و رضا
512 views01:20
باز کردن / نظر دهید
2022-08-05 00:46:21
باز هم دوباره شورشِ مولم به عالم است
" باز این چه نوحه وچه عزا و چه ماتم است"

باز هم فتاده بر دلِ من شورشی دگر
بی تاب عالمی شده بر غم مصمم است

باز هم ز عمق جانِ من آهی بر آمدست
آتش می افکند همه جانسوز آدم است

داغی ز عشق و عاشقی و شورش است اگر
این داغِ کربلا و حسینش دمادم است

از یادِ کربلا و حسینش شدم حزین
از داغِ وا قعه چه ستمها مسّلم است

در ظهرِ کربلا که بپا کرده است حسین
این درسِ عاشقی که تمامش به خاتم است

باز هم صدای ناله ی طفلانِ کربلا
هر لحظه میرسد دلِ زهرا پر از غم است

باز هم صدای حضرتِ عباس نینوا
برخیمه چون رسد دلِ طفلان به مرهم است

باز هم صدایِ غرش اکبر ز رزمگاه
آهی به دل نشانده و چشمان پر از نم است

باز هم نوای من شده همبانگِ محتشم
شیون بر آورم که چه شورش به عالم است

باز هم دل(احمد) شده پر غم زکربلا
از داغِ آن اگر بنویسم کمر خم است

حمیدنوری(احمد)
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom
757 views21:46
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 16:13:06
واژه ها سوخته در آتش ناي من و تو
حافظ! امشب غزلي نيست براي من و تو
اشكها كاش زبان بسته نبودند چنين
تا به گوشش برسانند رثاي من و تو
ديرگاهيست كه از يار نباريده خبر
كاش لطفي كند امروز هواي من و تو
پشت سنگ دل او چشمه ي پاكيست ولي
بي اثر گشته در او مهر و وفاي من و تو
زمهريريست زمان آتش جمشيد كجاست
چاره كي مي كند اين پاره قباي من و تو
دل به ساقي و خرد را به صفا مي سپريم
در شگفتند خلايق ز سخاي من و تو
مبتلايان به عشقيم و طبيبي به جهان
هيچ امّيد ندارد به شفاي من و تو
عاشق صدق و صفائيم در اين شهر ريا
گشته اين عشق جگرسوز بلاي من و تو
جام مي از كف مسكين به زمين مگذاريم
زآنكه عشقست و صفا سرّ بقاي من و تو
دل به تقدير نبنديم كه از روز ازل
داغ بي همسفري خورده به پاي من و تو
حافظا! خرده به كوتاهي فرياد مگير
كي كسي مي شنود سوز صداي من و تو
جام مي پر كن و بازآ كه صفايي بكنيم
اي دوصد بنده ي تزوير فداي من و تو

م فریاد(محمدرضا زارع)
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom
823 views13:13
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 16:03:26
دیروز
اوّلِ برجِ قمر در عقرب
وقتی در مغربِ قبرستان
دستِ کوچک و بزرگِ عقربه‌ٔ ساعت
بیرون افتاد از تابوت
مردی شاید شبیه خواب
مطابقِ تُردیِ یک لبخند
مُرد تیزتک‌تر از اسبِ تیغِ جراحی!




شاملو در غسالخانه
با یک لگد
شکلِ میلِ شعرش را عوض
_ نقد
دعوت کرد او را
به فستیوالِ مرگ
به کُنجاجایی که
تناتنش را زایید در خاکِ بی تاک
وَ نوزادِ شعرِ سپیدش را
بی کنارِ دستِ هیچ‌کس
در مقبره‌‌‌‌ای بدونِ خورشید خواباند!




اکنون ساعت
به‌وقتِ دیروزست
استکانِ خالیِ من و شاملو
باران می‌پاشد بر چشم‌چترِ آیدا و تُوتم
گرامافون بی پیِ تعقیبِ صفحه
میخکوبِ خوابِ خرگوشی‌ست
وَ موریانه‌ها می‌لولند در معابدِ کتاب‌مان!




ما لابه‌لا
تو در تو
دور از غشِ حشو
وقتی ماضیِ نقلی دروغ می‌گفت
ماضیِ استمراریِ عشق بودیم!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضالاهیجی
ساکوتی.هند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom
719 views13:03
باز کردن / نظر دهید