#تنها_راه_ارتباطی_بامن @sherroghazal_bot در باغما ن برگ و بری بر جا نمانده است جز نخل های بی سری بر جا نمانده است ما را به درد و داغ ،دوران می پسندد از ما به جز خاکستری بر جا نمانده است در چار راه درد سرگردان ترانیم از ناممان جز پیکری بر جا نمانده است قومی ذلیلیم و علیلی راهمان برد از شهرمان جز خاطری بر جا نمانده است دیوارهامان وحشت اند و بام ها درد بر راهمان نقش دری بر جا نمانده است زاغان وحشت باغ‌هامان را که خشکاند از قمریان بال و پری بر جا نمانده است غرقیم در بن بست های نامرادی دیوار خوییم و دری بر جا نمانده است می گفت باید بگذرد این تلخ دوران در کام هامان شکری بر جا نمانده است بی عابرند آیینه‌های خانه هامان آواز تردینه تری بر جا نمانده است غرقیم در حجم وسیع بی حیایی در شهر جز پرده دری بر جا نمانده است داس ریا خشکاند تا محصول هامان از کشت های ما بری بر جا نمانده است در قحط سال مردهای بی بدیلیم درخیلمان گند آوری بر جا نمانده است از چارسو، هول و هراس و وحشت و بیم تنهاتریم و یاوری بر جا نمانده است نه ماه نه خورشید نه کیوان نه بهرام سوسوی خشک اختری بر جا نمانده است بیگانگان در کوچه‌های شهر مستند و سرپناه مادری بر جا نمانده است ناموس ناب میهنی هم در حراج است هشدار! مهر خواهری بر جا نمانده است هر صبح با سیلاب های رنج بیدار در خوابمان صبح تری بر جا نمانده است کفتار ها تا مصلحت جویان دشتند در خاکمان شیر نری بر جا نمانده است حتی «امید» از پهندشت واژگان رفت تا بنگرد که« نادری» بر جا نمانده است این نسل، نسل خو گرفته با اجانب باور کند «اسکندری» بر جا نمانده است #غلامحسین_فارسی رضا مرداد پنجم خرداد ۱۴۰۱ @sherroghazal 115 views12:32
