امشب با یک زباله گردی نیم ساعتی حرف زدم، چقدر دنیای عجیبی دارن | نور اهل بیت علیهم السلام
امشب با یک زباله گردی نیم ساعتی حرف زدم، چقدر دنیای عجیبی دارند، میگفت: «چون چرخ دستی یا گاری ندارم، ته تهش 25 هزار تومن در میارم، معتاد هم بود و زنش بیمار و مستاجر».
واقعا زندگی اینچنینی با چنین زجری، تصورش هم دردناک است
چون شهرداری حق بازیافت زبالههای مردم را هم به پیمانکار خصوصی فروخته است، با اینها برخورد می کنند، زباله گردی در کشور ما جرم محسوب میشود! میگفت: «بارها شده هرچه جمع کرده بودم را ماموران از من گرفتند!
او نمیدانست مردم در کلاب هاوس هر شب چه میگویند یا شورای نگهبان این روزهاچه کرده، یا در وین چه میگذرد و همنا و ناسا می خواهند چه کنند، نه او میدانست نهادهای حاکمیتی و روشنفکرها چه میکنند و چه میگویند، نه این نهادها میدانند اوچگونه زندگی میکند.
او هیچ جایی دربحث ها و دغدغه های سیاستمداران و رسانه ها ندارد، حتی بعنوان انسان به رسمیت شناخته نمیشود، طبقه فراموش شده، طبقه دفن شده،همینقدر دور از هم: مردم و قدرت.
آخرش مبلغ کوچیکی بهش دادم، قبول نمیکرد، با اصرار زیاد پذیرفت، آنقدر دعایم کرد که از خجالت آب شدم، آبرودار بود و دنبال نان حلال....