آیا سوال نیست برایت کجایی ام؟ پی برده ای ز سادگیم، روستایی ام؟ خیلی غریب و داخل شهر غریبه ها در جستجوی بوی خوش آشنا یی ام اینجا برای عشق و عطوفت هوا کم است پرورده ی هوای دهاتم، هوایی ام در سر مرا هوای فرار است ازین دیار دست مرا بگیری و باید بپایی ام در چشم من نیار قوای سه گانه را من عاشق همان روش کد خدایی ام با من بیا و کتری و کبریت هم بیار چندیست بوی دود نخورده به چایی ام از هر چه جای دیدنی و خوب در جهان بر اوج کوه... آه... اسیر رهایی ام با پیتزا فروش محل آشنا شدم قورتماج *حذف شد ز رژیم غذایی ام کمتر کسی به ظرف مسی خورده باسلوق من نیز باز مانده ی نسل طلایی ام! اینجا مرا جناب خطابم اگر کنند آنجا صدا زنند ولی، کربلایی ام آری همین بس است از اخلاق روستا مفتون صاف و سادگی و بی ریایی ام این شعر با اجازه ی مهدی و دوستان تقدیم می شود به حسین ندایی ام! ناصر عبدالمحمدی *قورتماج، غذای چوپانها که از جوشاندن شیر گوسفندان با سنگ گداخته آماده می شود @shrear 863 viewsedited 04:19