اگر نبود که هستی چه بود در هستی؟ نبود بی تو جهان را بساط سرمستی چنین که چشم و لبت برد عقل و هوش از من یقین شده ست مرا با شراب همدستی همیشه شکوه ام از روزگار بود اما به بوسه ی شکرینی دهان من بستی در این زمانه ی زشت پر از نبایدها نشسته ای به دلم آنچنان که بایستی به شوق چشم تو گشتم جدا ز خودبینان مرا به جمع پریشان عشق پیوستی جهان بدون تو دیدن نداشت ، خالی بود اگر نبود که هستی چه بود در هستی؟ ناصر عبدالمحمدی @shrear 326 views18:17