2022-06-23 21:37:59
حیف از این فدائیان ملت ایران!
یک نفر از صاحبمنصبان قزاق روسی میگوید حیف از این فدائیان ملت ایران! میگوید آن روزی انجمن آذربایجان را توپ بستهایم من و پالکونيک مشغول فرمان فراق و شليک بودیم و از این دو سه انجمن گلوله مثل باران میریخت، و میگویند در انجمن آذربایجان يک نفر با زیرجامه سفید با کمال قدرت و جرأت تیر میانداخت و هر وقت که من میدیدم تفنگ آن خالی میشد يک نفر قزاق يا اسب میغلطید، ولی از کثرت وطنپرستی اعتنائی به ما روسها نکرد و اگر میخواست ماها را بزند خیلی سهل و آسان بود. از اینجا فهمیدم که وطنپرست و ملتخواه است و دو ساعت تمام این انجمن به تنهائی در جلوی توپ و سرباز و قزاق ایستادگی و جنگ نمود. ولی از آن طرف ماها منتظر بودیم که این ملت ما را احاطه کند و از چهار طرف ما را در میان بگیرند و کسی را زنده نگذارند. هر چه انتظار کشیدیم کسی را ندیدیم و آب هم از روی آب تکان نخورد. حیف از این فدائیان این ملت!
از این قبیل چیزها را در کتابچه خودش نوشته است. واقعاً ملت غیور است که بیچارهها را به کشتن و به محاصره دادند. همه به تماشا و خیال خود بودند.
ای ملت غیور خاک بر سر! کاشکی مادر نزائیده بودت! این ننگ را چه خواهی کرد که يک نفر روسی این قسم بنویسد. هم دولت را ضایع و هم نام نيک ملت را مضمحل نمودید. خاک بر سر همه! چهارصدهزار نفر از سههزار نفر ترسیدید و مخذول و منکوب گردید[ید]. اگر یکی يک تف هم میانداختید، در زیر آب دهان، این سههزار نفر پنهان میشدند. نیست مگر خواست خدا که قليلی بر کثیری غلبه کنند و گرفتار اعمال خود شوند. پس مستحق این گرفتاری بودید. و با خواست خدا ابداً نمیتوان چون و چرا نمود.
بنده هم يک نفر از این ملت هستم. ولی بنده اقرار دارم که زنم و طرفدار دولت و راهزن. مثل بنده مثل حسان بن ثابت شاعر رسول خدا است که در وقت جهاد در پیش زنها پنهان میشد و در قلعه میماند، و دیگر آن که بنده در این مدت در هیچ انجمنی حضور به هم نرسانده و قرآن قسم نخورده بودم و از استبداد و مشروطه چیزی نفهمیده بودم که مردانه بکوشم. شماها که فهمیده بودید و انجمنها کرده بودید و قسمها خورده بودید پس در آن روز کجا پنهان شده بودید. معلوم گشت در زمان رسول (ص) حسان يک نفر بود و در این زمان چون که کون در ترقی است مثل حسان سیصد و نود و نه هزار [و] پانصد نفر پیدا شده. حق دارید؟ مردی را گربه خورده و غیرت و همت را سرما زده و فتوت را گرما نابود کرده. پس اینها نیست [مگر] خواست خدا. میفرماید:
چه آید توانی به موئی کشی / چه برگشت زنجيرها بگسلد
رشادت و جلادت را تبریزیها نمودند که زدند و خوردند و کشتند و کشته شدند. الحق خودم را میگویم، از زن بدتر هستیم.
تفرشی حسینی، حاجی میرزا سید احمد. 1351. روزنامهٔ اخبار مشروطیت و انقلاب ایران. بهکوشش ایرج افشار. تهران: امیر کبیر.
@Shsyari
@movarekhan
208 views18:37