دیشب ساعت ۸.۵ داشتم از دانشگاه میرفتم بیرون نگهبان بهم گفت: + | شوییتر
دیشب ساعت ۸.۵ داشتم از دانشگاه میرفتم بیرون نگهبان بهم گفت: +دیگه برو استراحت کن. البته استراحت ندارین شما - آره دیگه این پایان نامه تموم شه بریم دیگه پشت سرمون رو نگاه نکنیم. + فکر میکنی! امکان نداره بتونی. این دانشگاه یه محیطی داره که نمیشه دل کند ازش. +یه نفر هس ورودی دوره یک شریفه. الان میشگان زندگی میکنه. سالی یکبار میاد اینجا. میگه نمیتونم از این محیط دل بکنم. باید هربار که میام ایران یبار حتماً بیام اینجا...