Get Mystery Box with random crypto!

مصدق، اگر امروز بود همین را می‌خواست! (بازنشر به‌ مناسبت ۲ | ایران‌نامه

مصدق، اگر امروز بود همین را می‌خواست!
(بازنشر به‌ مناسبت ۲۹ اردیبهشت زادروز محمد مصدق)

سجاد فتاحی
t.me/SIAGS
محمد مصدق را می‌توان یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های سیاسی جریانی دانست که تحت عنوان جریان ملّی‌گرایی یا ایران‌گرایی شناخته می‌شود؛ از قضا در درون این جریان، دوگانه‌هایی حول شخصیت‌های سیاسی گوناگون و از جمله محمد مصدق شکل گرفته است که یکی از مهمترین آسیب‌های وارد بر این جریان و یکی از مهمترین دلایل عدم شکل‌گیری ائتلافی در درون آن برای رقم زدن آینده‌ای بهتر برای ایران است.
فارغ از اقدامات محمد مصدق که می‌تواند مورد موافقت یا مخالفت ما باشد، در دستگاه نظری او گزاره‌هایی وجود دارد که می‌تواند محور ائتلاف تمامی جریان‌های سياسی-اجتماعی دل‌نگران ایران باشد؛ امری که با آشفتگی‌ها و پریشان‌حالی‌های کنونی ایران بیش از هر زمان دیگری لازم و ضروری است.
در دستگاه نظری مصدق، «نجات وطن عالی‌ترین و بزرگترین قانون است»؛ در این رویکرد، ایران به منزله یک کلیت، اصلی اساسی است و تنها ایرانی بودن برای بهره‌مندی از کلیه حقوق برابر با ساکنان این سرزمین کافی است؛ بنابراین آنان که با تقسیم‌بندی‌های دینی و مذهبی ساکنان این سرزمین را به شهروندانی درجه یک و دو تقسیم‌ می‌کنند بنیان‌های انسجام ملّی را نشانه گرفته‌اند؛ از منظر مصدق «قانون برای مملکت است و نه مملکت برای قانون» بر این اساس هیچ قانون مقدسی وجود ندارد و همه چیز باید در خدمت سعادت ایران و ساکنانش باشد؛ قانونی که پایداری ایران را در معرض خطر قرار می‌دهد باید بازنگری شده و تغییر کند.
او وجود شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی برجسته را عاملی اساسی برای بهبود اوضاع وطن می‌دانست؛ چرا که معتقد بود «مملکتی که رجال ندارد، هیچ چیز ندارد» یکی از دلایل مخالفت او با دیکتاتوری نیز همین بود:
«از خصائص دیکتاتوری یکی اینست که مملکت، فاقد رجال، و دیکتاتور رجل منحصر به فرد باشد».
هنگامی که یک فرد یا یک نهاد تبدیل به نهاد و فرد مرکزی در یک کشور می‌شود اندک اندک همه نهادها از نهادهای قانون‌گذاری و اجرایی گرفته تا نهادهای قضایی تعطیل شده و کارکردهای خود را از دست می‌دهند؛ در پایان، همه، آن فرد یا نهاد را مسئول و مقصر اوضاع کشور می‌دانند و این اتفاقی بود که در اواخر حکومت پهلوی رخ داد و امروز نیز زمزمه‌هایش به گوش می‌رسد.
مصدق با هرگونه اختناق با هر توجیهی مخالف بود؛ چرا که معتقد بود که «اگر از طریق آزادی و دموکراسی نتوانیم کاری بکنیم، از طریق اختناق و زور و قلدری برای مردم ناراضی نمی توانیم کاری انجام دهیم».
او معتقد بود که ایرانیان باید عقیده خود را به اصل و اصولی مشترک حفظ کنند چرا که «اگر یک ملتی عقیده نداشته باشد آن ملت کارش زار می‌شود. همه باید سعی کنید که در جامعه یک عقیده و مسلک و مرامی باشد. اگر ملت بی مرام باشد آن ملت از بین می رود» و چه اصلی برای ایرانیان بالاتر از ایران.
او در عین احترام به سایر کشورها، #امت_گرایی، که یکی از اصول ایدئولوژیک ساختار سیاسی کنونی است و جهان‌وطنی را اصولی دست‌کم در شرایط کنونی غیر ممکن و حتی فریبنده و ویرانگر برای ایرانیان می‌دانست زیرا معتقد بود که: «اگر دنیا وطن همگی است پس این جنگ ها و آدم‌کشی‌ها برای چی است؟ و اگر هر ملتی برای خود وطنی است پس چراغی که به خانه روا است به مسجد حرام است».
مصدق مانند هر شخصیت سیاسی دیگری در دوران فعالیت سیاسی خود و بویژه در دوران نخست وزیری، اقداماتی را انجام داد که می‌توانیم با آن موافق یا مخالف باشیم؛ #کوررنگی_اجتماعی_و_سیاسی سبب می‌شود که او را همانند برخی دیگر از شخصیت‌های سیاسیِ ایرانِ معاصر یکپارچه سفید یا به زعم بعضی یکپارچه سیاه ببینیم و این یکی از آسیب‌های اساسی جریان های ملی‌گرا در تاریخ معاصر است که سبب شده است آنها در برابر جریان‌های سیاسی دیگری که اصولاً ایران، اصل اساسی مورد توجه آنها نیست شکننده و آسیب‌پذیر باشند.
بر این اساس به نظر می‌رسد گفتگو و ائتلاف بین تمامی جریانهای سیاسی که ایران در کانون اندیشه آنان است و هر یک دل‌بسته‌ی یکی از شخصیت‌های سیاسیِ ایران معاصر از محمد مصدق، تا میرحسین موسوی، و حتی گروه‌ها و جریان‌هایی که به آخرین شاه ایران دلبسته‌اند لازم و ضروری باشد.

ایران می‌تواند و باید محور گفتگو و ائتلاف بین تمامی جریان‌های سیاسی-اجتماعی دلبستهٔ ایران باشد و تصور می‌کنم محمد مصدق اگر امروز بود همین را می‌خواست.

#ایران
#مصدق
#سجاد_فتاحی